در یکی از روزهای تابستان، یک جشن بزرگ در شهر برپا بود چون لیونل مسی برای بازدید به ایران آمده بود. همه خوشحال بودند تا این که ناگهان خبر رسید تعدادی طلا که قرار بود به موزه منتقل شوند، ناپدید شده اند. همه نگران بودند که چه کسی طلاها را دزدیده است.
مهدی و نازنین، دو دوست کنجکاو و عاشق فوتبال، تصمیم گرفتند با کمک مسی ماجرا را بررسی کنند. اولین سرنخ آنها یک کاغذ پاره با تصویر توپ بود که کنار جاده پیدا شد. مسی به آنها گفت: «گاهی جواب درست در میان چیزهای ساده پنهان است.»
بچه ها مسیر کاغذ را دنبال کردند تا به زمین متروکه ای رسیدند. آنجا چند نشانه روی درختان دیده می شد؛ فلش هایی که به سمت رودخانه اشاره داشتند. وقتی به کنار رودخانه رسیدند، یک صندوقچه کوچک پر از سنگ های درخشان پیدا کردند، اما طلاها آنجا نبود. روی صندوقچه نوشته شده بود: «فقط کسانی که تیمی بازی کنند، می توانند راه را پیدا کنند.»
مسی پیشنهاد کرد بچه ها مثل یک تیم فوتبال عمل کنند؛ یکی سرنخ ها را بخواند، یکی مسیرها را بررسی کند، و دیگری مراقب اطراف باشد. آنها همین کار را کردند و سرانجام به انباری متروکه در پشت بازار رسیدند. آنجا صدای مشکوکی شنیدند. با دقت وارد شدند و دیدند دو دزد طلاها را داخل کیف های ورزشی پنهان کرده اند.
بچه ها سریع به پلیس خبر دادند و با شجاعت جلوی فرار دزدان را گرفتند. پلیس رسید و دزدان دستگیر شدند. در پایان، طلاها به موزه بازگردانده شد و جشن دوباره برپا شد. مسی از بچه ها تشکر کرد و گفت: «شما نشان دادید که مثل یک تیم واقعی، می توانید هر معمایی را حل کنید.»