در یک محله کوچک، پسربچه ای به نام علی زندگی می کرد. علی همیشه عاشق باز کردن وسایل الکترونیکی و کشف کردن رازهای درون آن ها بود. هر بار که یک وسیله خراب می شد، علی آن را با دقت باز می کرد و سعی می کرد مشکلش را پیدا کند.
یک روز وقتی تلویزیون خانه شان خراب شد، پدرش به او اجازه داد تا آن را بررسی کند. علی پیچ گوشتی اش را برداشت و با دقت شروع به باز کردن دستگاه کرد. بعد از چند ساعت تلاش، او توانست سیم شل شده را پیدا کرده و تعمیر کند. وقتی تلویزیون دوباره روشن شد، همه خانواده خوشحال شدند. از آن روز، علی به فکر افتاد که یک کارگاه کوچک برای تعمیر لوازم الکترونیکی در حیاط خانه راه اندازی کند.
خیلی زود خبر کارگاه علی در محله پیچید. مردم رادیو، تلفن و حتی چراغ قوه های خراب خود را برای تعمیر نزد او می آوردند. علی هر بار با دقت و مهارت کار می کرد و وسایل را سالم به صاحبانشان برمی گرداند. دوستانش هم که علاقه مند شده بودند، کنار علی جمع شدند تا کار یاد بگیرند. علی نه تنها وسایل را درست می کرد، بلکه به دوستانش توضیح می داد که هر قطعه چه وظیفه ای دارد و چطور باید آن را بررسی کرد.
او کم کم فهمید که تعمیر کردن فقط باز کردن و بستن وسایل نیست، بلکه نوعی خدمت به مردم است. وقتی می دید کسی با خوشحالی وسیله اش را تحویل می گیرد، حس خوبی پیدا می کرد. علی یاد گرفت که مهندسی و تعمیر وسایل می تواند آینده ای روشن برایش بسازد و هم زمان باعث شادی دیگران هم بشود.