ماجراجویی در جنگل کوهستان و کشف چشمه مخفی

لیلا و برادرش سامان همراه با خانواده در تابستان تصمیم گرفتند به جنگلی در دل کوهستان سفر کنند. جنگل پر از درختان سر به فلک کشیده و پرندگان رنگارنگ بود. بچه ها در حین بازی و جستجو به دنبال صدای آرامی از میان درختان رفتند. صدایی شبیه جریان آب. پس از گذر از بوته ها و سنگ های خزه دار، به چشمه ای رسیدند که آب آن مانند کریستال می درخشید. اطراف چشمه پر از گل های وحشی و پروانه های زیبا بود. بچه ها با دست هایشان آب زلال را نوشیدند و حس کردند انرژی تازه ای پیدا کرده اند. آنها کنار چشمه نشستند و به قصه های قدیمی که پدربزرگشان درباره ی روح جنگل ها و چشمه های جادویی تعریف کرده بود فکر کردند. لیلا و سامان فهمیدند که سفر به طبیعت فقط تفریح نیست، بلکه فرصتی برای کشف رازهای پنهان و یاد گرفتن احترام به زمین است. وقتی به اردوگاه بازگشتند، با شوق ماجراجویی های تازه برای تابستان های آینده خوابیدند.