آیدا همیشه کمی خجالتی بود و نمی توانست به راحتی با بچه ها صحبت کند. وقتی به مدرسه جدید رفت، احساس کرد همه بچه ها با هم صمیمی هستند و او غریبه است. یک روز تصمیم گرفت شجاع باشد. در زنگ تفریح به دو دختر که در حال نقاشی روی کاغذ بودند نزدیک شد و با لبخند گفت: «سلام، من آیدا هستم. می تونم کنارتون بشینم؟» بچه ها با تعجب نگاهش کردند و گفتند: «بله، بیا کنار ما!» آیدا شروع کرد به صحبت درباره علایقش، اینکه عاشق نقاشی است و دوست دارد با رنگ ها بازی کند. وقتی دید آن دو دختر هم نقاشی را دوست دارند، خوشحال شد. کم کم آنها درباره حیوانات، کارتون ها و رویاهایشان حرف زدند. آیدا فهمید که گفتگوی صادقانه باعث می شود دیگران او را بشناسند و به او نزدیک شوند. روزهای بعد، او با سلام کردن و معرفی خودش به بچه های دیگر، دوستان بیشتری پیدا کرد. از آن به بعد، آیدا دیگر تنها نبود و فهمید که دوستی می تواند فقط با یک گفتگوی ساده شروع شود. این تجربه به او آموخت که اعتماد به نفس در صحبت کردن کلید باز کردن درهای دوستی است.
داستان کودکانه درباره پیدا کردن دوست در مدرسه با گفتگوی صادقانه
این داستان بلند درباره دختری به نام آیدا است که یاد گرفت با گفتگوی صادقانه و معرفی خود، دوستان جدیدی پیدا کند. داستان نشان می دهد که بیان احساسات و شروع مکالمه راهی عالی برای ساختن دوستی است.
👶 7 - 12 سال
✍️ جلال اونق
📅 2025/09/20
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید