زمستانی سخت به روستا رسیده بود، اما هیچ کس انتظار نداشت که غول های یخی نیز از کوه های پوشیده از برف پایین بیایند. آن ها با نفس های سرد خود، درختان را یخ زده می کردند و خانه ها را در برف مدفون می ساختند. مردم روستا به شدت ترسیده بودند و نمی دانستند چه کنند. اما بچه های روستا گفتند: «ما نباید بترسیم. با اتحاد می توانیم آن ها را شکست دهیم.» یکی از بچه ها پیشنهاد داد که آتش های بزرگی درست کنند تا غول ها نتوانند نزدیک شوند. دیگری گفت باید مشعل هایی بسازند و دور روستا قرار دهند. بچه ها هیزم ها را جمع کردند و در میدان بزرگ روستا آتشی عظیم برافروختند. نور و گرمای آتش، غول های یخی را عقب راند. وقتی غول ها خواستند از پشت کوچه ها نزدیک شوند، بچه ها با مشعل های روشن جلوی آن ها را گرفتند. شعله های آتش باعث شد که غول ها یکی پس از دیگری ذوب شوند و در زمین ناپدید شوند. با طلوع خورشید، برف ها آب شدند و زندگی دوباره به روستا بازگشت. همه ی مردم فهمیدند که حتی در سرمای سخت هم، دل های گرم و متحد می تواند بر هر دشمنی غلبه کند.
رویارویی با غول های یخی و اتحاد بچه های روستا
غول های یخی روستا را در سرمای شدید گرفتار می کنند اما بچه ها با اتحاد و ساخت آتش های بزرگ، آن ها را شکست می دهند.
👶 7 - 12 سال
✍️ جلال اونق
📅 2025/09/21
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید