ماجرای نیما و قول دروغین

داستان پسری به نام نیما که برای جلب توجه دوستانش وعده های دروغین می دهد و در نهایت دوستانش را از دست می دهد.

👶 7 - 12 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/09/23
داستان ماجرای نیما و قول دروغین

📖 متن داستان

نیما پسری بازیگوش بود که همیشه دوست داشت همه به او توجه کنند. او برای این کار، گاهی داستان های غیرواقعی می ساخت. یک روز به دوستانش گفت: «من یک توپ جادویی دارم که می تواند پرواز کند، فردا آن را برایتان می آورم!» دوستانش هیجان زده شدند و منتظر روز بعد ماندند. اما وقتی فردا رسید، نیما دست خالی آمد و گفت: «آخ! توپم را گم کردم.»

چند روز بعد باز هم او ادعا کرد: «من نقشه ی یک گنج مخفی را پیدا کرده ام. بیایید فردا با هم آن را پیدا کنیم!» دوستانش مشتاقانه همراه شدند، اما پس از ساعت ها جستجو چیزی پیدا نکردند. آنها فهمیدند نیما باز هم دروغ گفته است.

رفته رفته دوستانش از نیما فاصله گرفتند و دیگر به حرف های او اعتماد نکردند. یک روز که نیما واقعاً مشکلی داشت و نیاز به کمک دوستانش پیدا کرد، هیچ کس به او توجهی نکرد. او غمگین شد و فهمید که برای داشتن دوستان واقعی باید راستگو باشد و دیگران را فریب ندهد. از آن روز نیما تصمیم گرفت همیشه حقیقت را بگوید و دوباره اعتماد دوستانش را به دست آورد.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی