روزگاری در آبهای درخشان آبی Coral Cove ، ماهی کوچک و شاد به نام Jellybean زندگی می کرد. Jellybean یک ماهی دلپذیر ریزه اندام بود که با نوارهای پرتقال و پرتقال آراسته شده بود که مانند ژله های خوشمزه در آفتاب می درخشید. او به دلیل طبیعت کنجکاو و شخصیت حباب خود ، همیشه آماده ماجراجویی بود.
یک صبح آفتابی ، در حالی که در نزدیکی خانه شقایق خود بازی می کرد ، ژلیبیان گروهی از ماهی را شنیدند که با هیجان درباره گنجینه پنهان شده در اعماق صخره های بزرگ گپ می زدند. "گفته می شود که رنگارنگ ترین گنج همه است!" با تعجب از سامی ، چشمانش با تعجب گسترده. قلب ژله به فکر کاوش در دنیای نفس گیر زیر آب بود.
با تلنگر دم خود ، ژلهبن درست در آن زمان و در آنجا تصمیم گرفت که این گنج مرموز را پیدا کند. اما او می دانست که نمی تواند این کار را به تنهایی انجام دهد. او به دوستان احتیاج داشت!
"سلام! چه کسی می خواهد با من به یک ماجراجویی برود؟" Jellybean به نام ، مشتاق پیدا کردن همراهان. تقریباً بلافاصله ، بهترین دوستانش از پشت مرجان سرشان را بیرون آوردند.
"ما را به حساب بیاورید ، Jellybean!" Tilly Tang را تشویق کرد و به دور خود چرخید تا مقیاس های آبی براق خود را نشان دهد. "من همیشه برای یک ماجراجویی آماده هستم!" اولی هشت پا را اضافه کرد ، هشت بازوی او با اشتیاق تکان می خورد.
"بیایید برویم!" ژلهبن فریاد زد و سه گانه از بین رفت ، قلب آنها پر از هیجان شد.
در حالی که آنها عمیق تر به اقیانوس شنا می کردند ، رنگ های اطراف آنها به یک پالت باشکوه از بلوز ، سبزیجات و بنفش تبدیل می شدند. آنها مدارس ماهی های لرزان ، جلبک دریایی و برج های مرجانی باشکوه را که به سمت خورشید می رسند ، مشاهده کردند. Jellybean نمی تواند کمک کند اما به هم بزند. مثل شنا از طریق یک افسانه بود!
"به یاد داشته باشید ، ما باید به هم بچسبیم!" ژلهبیان به دوستان خود یادآوری کرد که بیشتر از این کار می کردند. او نمی خواست هیچ یک از همراهان خود را از دست بدهد. از این گذشته ، کار تیمی برای ماجراجویی مهم بود!
ناگهان ، آنها به یک غار گسترده زیر آب رسیدند! نشانه ای خوانده شده ، "مراقب خرچنگ ناخوشایند باشید." دوستان نگاه های عصبی را رد و بدل کردند. دقیقاً چه کسی این خرچنگ ناخوشایند بود؟
درست پس از آن ، آنها صدای ناله بلند شنیدند. "چه کسی جرات می کند وارد غار من شود؟" تکرار شد یک خرچنگ غول پیکر با یک بیان نسبتاً شدید را به هم زد. هنگامی که حرکت کرد ، پینکرهای او کلیک کردند و به هم زدند.
"هوم... سلام!" Jellybean فشرد ، و تمام شجاعت خود را جمع کرد. "ما در حال ماجراجویی هستیم تا گنج رنگارنگ را پیدا کنیم. منظور ما هیچ آسیبی نیست!"
بیان خرچنگ در ذکر گنج نرم شد. "گنج ، ها؟ همه فقط برای خودشان فکر می کنند. شما قصد دارید با آن چه کاری انجام دهید؟" او به طرز مشکوکی پرسید.
Jellybean روشن شد و پاسخ داد ، "خوب ، ما می خواهیم آن را با همه در اقیانوس به اشتراک بگذاریم! ما می توانیم یک جشن بزرگ را برای همه دوستان خود ترتیب دهیم!"
خرچنگ ابرو را بلند کرد. او پنجه خود را با اندیشه خراش داد. "هوم ، با دیگران به اشتراک می گذارید ، شما می گویید؟ این کاملاً نجیب است. اما برای یافتن آن ، باید معمای من را حل کنید!"
"بله ، بله! ما آماده هستیم!" تیلی را تشویق کرد ، هیجان او را بر هم زد.
"خوب ، اینجا می رود: من می توانم ترک خورده ، ساخته شده ، گفتم و بازی کنم. من چه هستم؟" خرچنگ پنجه های خود را جمع کرد و مشتاقانه منتظر ماند.
ژله گفت: "هوم..." سخت فکر کرد. بعد از یک لحظه ، اولی فریاد زد ، "این یک شوخی است! این یک شوخی است!"
"خیلی باهوش!" خرچنگ پاسخ داد ، لبخندی که بر روی صورتش خزید. "شما آزمایش من را گذرانده اید! گنجی که به دنبال آن هستید از طریق این غار درست است."
خرچنگ کنار گذاشته شد و اجازه ورود به قسمت مسحور کننده غار را پر از پوسته های درخشان و صدف های درخشان را جمع کرد! در این مرکز ، آنها یک مروارید غول پیکر پیدا کردند که با مجموعه ای از رنگ ها که در نور رقصیده بودند ، درخشید.
"وای!" همه آنها با هم گاز گرفتند.
با نزدیک شدن به مروارید ، ژله ای به تمام موجوداتی که می توانستند به جشن خود دعوت کنند ، فکر کردند. "ما آن را جشنواره زیر آب خواهیم نامید!" او اعلام کرد. "و ما اطمینان خواهیم داد که همه غذای مورد علاقه خود را برای به اشتراک گذاشتن به ارمغان می آورند! این مروارید می تواند محور باشد!"
خرچنگ که اکنون از پنجه به پنجه در حال پوزخند است ، به آنها کمک می کند. "من همه را اینجا می شناسم! بگذارید این کلمه را پخش کنم!"
با کمک دوست جدیدشان ، ژلهبیان ، تیلی و اولی به محله خود شنا کردند و از به اشتراک گذاشتن یافته ها و برنامه های خود هیجان زده شدند. جشنواره زیر آب به پر جنب و جوش ترین رویدادی که اقیانوس تاکنون دیده بود شکوفا شد! ماهی ، لاک پشت ها و حتی دریانوردان خجالتی با هم جمع شدند و غذا و خنده را به اشتراک گذاشتند که در شادی متحد شدند.
همانطور که ژلهبین دوستانش را از این جشن لذت می برد ، فهمید که گنج واقعی مروارید نیست ، بلکه پیوندهای دوستی که از طریق مهربانی و کار تیمی تقویت کرده اند.
از آن روز به بعد ، مرجان یارو به خاطر مهربانی و وحدت خود شناخته شده بود ، همه به لطف ژلهبن ، ماجراجویی عالی او و مروارید درخشان آنها که به آنها یادآوری می کرد همیشه با دیگران به اشتراک بگذارند.
و به همین ترتیب ، هر وقت امواج به آرامی ساحل را بوسیدند ، می توان داستان های ژله و دوستانش را که در سراسر اقیانوس تکرار می شدند ، بشنوند و به همه الهام بخشند تا عمیق تر شیرجه بزنند و مهربانی را به دور و گسترده گسترش دهند.
پایان