علی پسری بود که همیشه دوست داشت درس هایش را خوب یاد بگیرد. اما یک مشکل بزرگ داشت: کلاس او پر از بچه های شیطون و پرسر و صدا بود. وقتی معلم شروع به توضیح درس می کرد، بعضی از بچه ها مدام شوخی می کردند یا صدای خنده سر می دادند. علی بارها تلاش کرده بود که تمرکز کند، اما حواسش پرت می شد و وقتی به دفترش نگاه می کرد، می دید نصف گفته های معلم را ننوشته است.
یک روز، معلم علی متوجه شد که او نگران است. بعد از کلاس، معلم با او صحبت کرد و گفت: «علی جان، تمرکز کردن در کلاس شلوغ سخت است، اما غیرممکن نیست. اول از همه باید در جایی بنشینی که کمتر صدای بچه های شلوغ را می شنوی. بعد، وقتی من چیزی می گویم، سریع نکات اصلی را یادداشت کن. لازم نیست همه جمله ها را بنویسی، فقط کلمات مهم کافی است.»
علی تصمیم گرفت این کارها را انجام دهد. روز بعد، او صندلی اش را به جلو نزدیک کرد. وقتی معلم شروع به درس دادن کرد، علی با دقت گوش می داد و فقط کلمات مهم را می نوشت. هر وقت بچه ها سر و صدا می کردند، علی نفس عمیقی می کشید و دوباره به صدای معلم برمی گشت. کم کم متوجه شد که توانسته بیشتر مطالب را بنویسد و هیچ نکته ای را از دست ندهد.
بعد از مدتی، دوستان علی هم از او یاد گرفتند که چگونه تمرکز کنند. حتی معلم هم از پیشرفت بچه ها خوشحال شد. از آن روز به بعد، علی فهمید که با روش درست، می توان حتی در کلاس شلوغ هم بهترین یادداشت ها را داشت.