در دهکده ای کوچک، همه مردم از تاریکی و مشکلات زندگی خسته شده بودند. هیچ کس جرات نداشت کاری برای تغییر اوضاع انجام دهد. اما پسری به نام نیما همیشه باور داشت که نور و امید هنوز وجود دارد. یک شب در جنگل فانوسی قدیمی پیدا کرد که وقتی روشن می شد، اطراف را پر از نور می کرد. فانوس به نیما گفت: «این نور فقط زمانی روشن می ماند که تو از آن برای کمک به دیگران استفاده کنی.» نیما ابتدا ترسید، اما به یاد آورد که شجاعت یعنی انجام کار درست حتی وقتی می ترسی. او شروع کرد به کمک به همسایه ها، روشن کردن کوچه ها و راهنمایی کودکان در تاریکی. به مرور زمان، همه مردم دهکده متوجه شدند که وقتی با هم متحد شوند، تاریکی جایی ندارد. نیما فهمید که امید و شجاعت می توانند زندگی را تغییر دهند و هرکس با کارهای کوچک می تواند فانوسی برای دیگران باشد.
پسر شجاع و فانوس امید
داستان پسر شجاعی به نام نیما که در دهکده ای تاریک و بدون امید، با فانوسی جادویی یاد می گیرد چگونه شجاعت و امید را به زندگی خود و دیگران بیاورد.
👶 7 - 12 سال
✍️ جلال اونق
📅 2025/09/30
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید