داستان کودکانه استفاده از تجربه پدربزرگ در باغ

پسرکی به نام امیر تصمیم می گیرد خودش باغچه کوچک خانه را بدون کمک کسی مرتب کند، اما وقتی گیاهانش پژمرده می شوند، با تجربه های ارزشمند پدربزرگش یاد می گیرد چگونه با صبر و دقت باغ را زیبا کند.

👶 7 - 10 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/10/01
داستان داستان کودکانه استفاده از تجربه پدربزرگ در باغ

📖 متن داستان

روزی روزگاری پسربچه ای به نام امیر تصمیم گرفت که باغچه کوچک خانه شان را به تنهایی مرتب کند. او با اشتیاق زیاد بذرها را در خاک کاشت و هر روز با عجله به آنها آب می داد. اما بعد از چند روز متوجه شد که برگ های گیاهان پژمرده شده اند و گل ها دیگر شاداب نیستند. امیر ناراحت شد و فکر کرد شاید توانایی نگهداری از باغچه را ندارد. همان موقع پدربزرگ مهربانش که سال ها تجربه باغداری داشت، پیش او آمد. پدربزرگ به آرامی گفت: «امیرجان، در کار باغداری عجله معنا ندارد. هر گیاه زمان و روش خاص خود را برای رشد دارد.» سپس شروع کرد به نشان دادن اینکه چگونه باید خاک را نرم کند، چه مقدار آب بدهد و چطور نور آفتاب را کنترل کند. امیر با دقت گوش می داد و می آموخت. کم کم باغچه جان گرفت و گل های رنگارنگی سر برآوردند. امیر فهمید که استفاده از تجربه بزرگترها، راهی برای یادگیری سریع تر و موفق تر بودن است. او به همه دوستانش گفت: «اگر می خواهید موفق شوید، به تجربه کسانی که قبل از شما این راه را رفته اند گوش کنید.» از آن روز به بعد، امیر همیشه از پدربزرگ و بزرگترهای خانواده اش کمک می گرفت و در کارهایش پیشرفت می کرد.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی