یک روز نیما در انباری خانه قدیمی شان، یک نقشه کهنه پیدا کرد. او با هیجان دوستانش را صدا زد و گفت: «این باید نقشه گنج باشد!» همه با شور و شوق راه افتادند تا گنج را پیدا کنند. اما هرچه بیشتر پیش رفتند، بیشتر گیج شدند و مسیرها را اشتباه کردند. بعد از ساعت ها تلاش بی ثمر، خسته و ناامید شدند. همان موقع عمو سعید، برادر پدر نیما، سر رسید. او نقشه را نگاه کرد و گفت: «این یک نقشه قدیمی روستاست. اگر راهنمایی بخواهید، من می توانم کمکتان کنم.» بچه ها با دقت به حرف های او گوش دادند. عمو به آنها نشان داد که چطور باید نشانه های روی نقشه را با طبیعت مقایسه کنند. با کمک او بالاخره به یک درخت بزرگ رسیدند که زیر آن جعبه ای کوچک پنهان شده بود. اما وقتی جعبه را باز کردند، درونش فقط چند وسیله ساده و یادداشتی بود که روی آن نوشته شده بود: «گنج واقعی دوستی و همکاری است.» بچه ها لبخند زدند و گفتند: «درست می گوید! اگر تجربه عمو نبود، هیچ وقت این درس مهم را یاد نمی گرفتیم.»
داستان کودکانه گنج پنهان و تجربه عمو
نیما و دوستانش نقشه قدیمی یک گنج را پیدا می کنند، اما تنها با تجربه عمو قادر می شوند مکان درست را کشف کنند و یاد می گیرند که گنج واقعی، دوستی و همدلی است.
👶 9 - 12 سال
✍️ جلال اونق
📅 2025/10/01
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید