داستان کودکانه قایق شکسته و تجربه ماهیگیر پیر

در یک روز تابستانی، سه دوست به نام های کیان، سروش و آیدا تصمیم گرفتند با قایق کوچک چوبی خود به وسط دریاچه بروند. آنها با شور و هیجان پارو زدند و از تماشای آب زلال و پرندگان لذت بردند. اما ناگهان یکی از تخته های قایق شکست و آب وارد قایق شد. بچه ها وحشت کردند و نمی دانستند چه کنند. درست در همان لحظه، ماهیگیر پیری که نزدیک آنجا بود صدای آنها را شنید و به کمک آمد. او قایق خودش را نزدیک آورد و گفت: «نگران نباشید. وقتی هم سن شما بودم، همین اتفاق برایم افتاد.» او به آنها یاد داد که چگونه با پارچه و طناب شکاف قایق را ببندند تا آب کمتر وارد شود. بچه ها با دقت گوش کردند و یاد گرفتند چگونه آرام آرام قایق را به سمت ساحل هدایت کنند. وقتی به ساحل رسیدند، همه نفس راحتی کشیدند. ماهیگیر پیر به آنها گفت: «تجربه مثل چراغی است که راه تاریک را روشن می کند.» بچه ها فهمیدند که بدون تجربه او، شاید هرگز نمی توانستند سالم به ساحل برسند.