راز نقشه پنهان در کتابخانه شهر

در شهر آرام و قدیمی نوران، کتابخانه ای بزرگ وجود داشت که همه می گفتند اسرار زیادی در دل خود دارد. سحر، نوید و آتنا سه دوست باهوش بودند که عاشق کتاب و معما بودند. یک روز، هنگام گشت و گذار در بخش کتاب های قدیمی، سحر متوجه شد یکی از کتاب ها وزن غیرعادی دارد. آن ها کتاب را باز کردند و نقشه ای قدیمی از شهر پیدا کردند که چند علامت عجیب روی آن دیده می شد. در پایین نقشه نوشته شده بود: «راز شهر در دل زمان نهفته است.» این جمله آغاز ماجرایی پرهیجان شد. دوستان با دقت مسیر نقشه را دنبال کردند و در هر نقطه، معمایی دشوار در انتظارشان بود. مثلاً در یکی از ایستگاه ها باید کلمه ای خاص را از میان صدها حرف رمز پیدا می کردند. در نقطه ای دیگر، باید به کمک سایه درختان ساعت ظهر، محل دقیق را تشخیص می دادند. سرانجام آن ها به زیرزمین شهرداری قدیمی رسیدند؛ جایی که درون دیوار، صندوقی پنهان بود. داخل صندوق چند دفتر و عکس وجود داشت که نشان می داد سال ها پیش مردم شهر برای نجات کتابخانه از آتش سوزی آن را بازسازی کرده بودند. بچه ها فهمیدند که این معماها برای حفظ خاطرات و تاریخ شهر طراحی شده بود تا فراموش نشود. آن ها با هیجان این داستان را برای شهردار تعریف کردند و او هم آن ها را «محافظان حقیقت نوران» نامید.