راز صداهای شبانه در موزه شهر

بچه ها در موزه شهر صداهای عجیبی می شنوند و با دنبال کردن سرنخ ها و حل معماها متوجه می شوند حقیقت پشت این صداها بسیار متفاوت از چیزی است که فکر می کردند.

👶 7 - 12 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/10/04
داستان راز صداهای شبانه در موزه شهر

📖 متن داستان

یک شب، موزه شهر صدای عجیبی از خود درمی آورد؛ گویی کسی در میان اشیای قدیمی زمزمه می کرد. نگهبان ها وحشت زده شدند و درهای موزه را بستند. اما النا، آرش و تارا که همیشه دنبال ماجراجویی بودند، تصمیم گرفتند حقیقت را کشف کنند. آن ها با اجازه مدیر موزه، شبانه وارد ساختمان شدند. در سالن مجسمه ها صدای خش خش می آمد. تارا متوجه شد که وقتی یکی از چراغ ها روشن می شود، سایه ها شکل حروفی خاص به خود می گیرند. آن ها حروف را کنار هم گذاشتند و کلمه «پایین» تشکیل شد. به زیرزمین رفتند و آنجا جعبه ای قدیمی پیدا کردند. روی آن نوشته بود: «راز موزه در قلب سکوت است.» النا تصمیم گرفت همه صداها را ساکت کند، و ناگهان دری کوچک در دیوار باز شد. در آنجا دستگاهی قدیمی وجود داشت که هر شب هنگام تغییر دما، صدایی تولید می کرد. اما کنار آن یادداشتی از بنیان گذار موزه بود که نوشته بود: «هر صدا یاد گذشته است، گوش کن و تاریخ را بشنو.» بچه ها فهمیدند که آن صداها مربوط به ابزارهای قدیمی و تغییرات طبیعی ساختمان بوده است، نه ارواح! آن ها گزارش خود را نوشتند و روز بعد، مدیر موزه از آن ها تقدیر کرد. از آن پس، تابلو کوچکی در موزه نصب شد با این نوشته: «رازها همیشه ترسناک نیستند، گاهی فقط نیاز به گوش دادن دارند.»

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی