پسر دوچرخه سوار و غریبه در خیابان شلوغ

سامان پسر پرانرژی و عاشق دوچرخه سواری بود. روزی مردی در خیابان شلوغ به او گفت می تواند دوچرخه اش را بهتر تعمیر کند، اما سامان با یاد حرف مادرش از قبول پیشنهاد او خودداری کرد.

👶 7 - 11 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/10/05
داستان پسر دوچرخه سوار و غریبه در خیابان شلوغ

📖 متن داستان

سامان هر روز بعد از مدرسه با دوچرخه اش در خیابان های شلوغ شهر رکاب می زد. او عاشق باد خنکی بود که به صورتش می خورد. یک روز، در مسیر خانه زنجیر دوچرخه اش گیر کرد و نتوانست آن را درست کند.

مردی با لباس کار نزدیک آمد و گفت: «پسر جان، بذار برات درستش کنم. بیا بریم اون طرف خیابون، ابزارم اونجاست.» سامان اول خوشحال شد اما بعد یادش آمد مادرش همیشه می گوید: «هیچ وقت با غریبه ها نرو حتی اگر مهربون به نظر برسن.»

او گفت: «نه، ممنون آقا. بابام نزدیکه، خودش درست می کنه.» مرد با لبخند مصنوعی گفت: «هر جور راحتی.» و به سرعت دور شد.

چند لحظه بعد مأمور پلیس محله نزدیک آمد و گفت: «آفرین پسر! اون مرد رو مدتی بود دنبال می کردیم. کار درستی کردی که نرفتی.»

آن روز سامان فهمید که در شهرهای بزرگ، آدم های خوب زیادند ولی همیشه باید مراقب افرادی بود که بیش از حد مهربان یا عجیب رفتار می کنند. از آن به بعد، او به همه ی دوستانش گفت: «امنیت از هر چیزی مهم تره، حتی از دوچرخه سواری!»

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی