دینا و گفت وگوی اینترنتی خطرناک

دینا در بازی آنلاین با کسی دوست شد که درباره خانه و شغل پدرش سؤال می کرد. او ابتدا پاسخ داد، اما وقتی معلمش درباره خطر گفت وگوهای اینترنتی هشدار داد، متوجه اشتباهش شد.

👶 9 - 12 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/10/05
داستان دینا و گفت وگوی اینترنتی خطرناک

📖 متن داستان

دینا عاشق بازی های اینترنتی بود. هر روز بعد از انجام تکالیفش وارد بازی موردعلاقه اش می شد و با دوستان مجازی اش بازی می کرد. یک روز، بازیکن جدیدی با نام کاربری «پسرخوب123» با او دوست شد. او از دینا پرسید: «کجا زندگی می کنی؟ بابات چه کارست؟ خونتون بزرگه؟»

دینا با سادگی جواب داد: «ما تو یه آپارتمان سه طبقه زندگی می کنیم. بابام مهندسه و همیشه سفر کاری می ره!» پسر جواب داد: «چه جالب! شاید یه روز بیام کمکت کنم بازی رو ببری!»

چند روز بعد در مدرسه، معلم شان درباره امنیت اینترنت صحبت کرد و گفت: «هیچ وقت درباره زندگی خانوادگی، سفر، شغل پدر و مادر یا وسایل خانه با کسی در اینترنت حرف نزنید، حتی اگر دوست به نظر برسد.»

دینا ناگهان احساس ترس کرد. بعد از مدرسه فوراً به مادرش گفت و او کمک کرد حسابش را ایمن کند و ارتباط را قطع نماید.

مادرش گفت: «آفرین که راستش رو گفتی. اینترنت جای بازی و یادگیریه، نه جایی برای گفتن رازهای خانوادگی.»

از آن روز، دینا تصمیم گرفت در دنیای واقعی و مجازی، همیشه مراقب حرف هایی باشد که درباره خانواده اش می زند.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی