در شهر کوچک و آرام هوش یاران، همه چیز با نظم ریاضی اداره می شد. خیابان ها با شماره مرتب شده بودند، ساعت ها دقیق کار می کردند، و مردم عاشق حل معما بودند. اما یک صبح سرد، اتفاقی عجیب افتاد؛ عدد 9 از جدول اعداد ناپدید شد! هیچ کس نمی دانست چه شده است. بازار ریاضی به هم ریخت، ساعت ها درست کار نمی کردند، و بچه ها نمی توانستند مسائلشان را حل کنند.
علی، پسری تیزهوش، تصمیم گرفت این راز را کشف کند. او با دوستش نرگس، به دنبال سرنخ ها رفتند. اولین سرنخ را در دفتر حساب مغازه دار پیدا کردند که جمع هایش اشتباه شده بود. نرگس گفت: «باید منظم تر فکر کنیم، شاید خطایی در ترتیب اعداد وجود دارد.» آن ها شروع به مرتب کردن عددها کردند و متوجه شدند که بدون توجه به جایگاه و ترتیب، هیچ محاسبه ای درست از آب درنمی آید.
در پایان مسیر، در برج معما، با جغدی پیر روبه رو شدند که گفت: «عدد 9 در میان شماست، اما پنهان در بی نظمی!» آن ها به اطراف نگاه کردند و دیدند در یک جدول قدیمی، عدد 6 وارونه نوشته شده است! با تصحیح جدول، ناگهان همه چیز به حالت عادی برگشت. شهر دوباره زنده شد و مردم برای علی و نرگس جشن گرفتند.
از آن روز، هر بار که در کلاس ریاضی به مسئله سختی می رسیدند، یادشان می افتاد که تمرکز، دقت و نظم، راز موفقیت در ریاضی است.