سارا دختری بود که عاشق ساختن چیزهای جدید بود. هر وقت وسیله ای خراب می شد یا چیزی دور انداخته می شد، سارا آن را به کارگاه کوچکش در حیاط خانه می برد. آنجا میز کوچکی داشت که روی آن ابزارهای ساده ای مثل چکش، سیم و چسب قرار داشت.
روزی سارا دید مادرش از شستن ظرف ها خسته شده است. با خودش گفت: «کاش چیزی اختراع می کردم تا به او کمک کند!» او شروع کرد به جمع آوری قوطی های کنسرو، درب بطری ها و تکه های سیم. بعد از چند روز کار و تلاش، موفق شد یک ربات کوچک بسازد که با فشار دادن یک دکمه می توانست حرکت کند و با بازوهای فلزی کوچک خود اسفنج را بگیرد.
وقتی رباتش را به مادرش نشان داد، مادر با تعجب و لبخند گفت: «تو واقعاً یک مخترع کوچکی!» از آن روز، سارا تصمیم گرفت چیزهای بیشتری بسازد تا زندگی را آسان تر و شادتر کند. او فهمید که خلاقیت یعنی پیدا کردن راه حل برای کمک به دیگران، نه فقط ساختن وسایل عجیب.