ماجرای هیجان انگیز کارآگاه نیما و رمز ساعت طلایی

کارآگاه نیما، پسر باهوش و کنجکاوی بود که در شهر کوچکش به حل معماها و پرونده های عجیب کمک می کرد. یک روز، ساعت طلایی قدیمی موزه گم شد و همه شهر در شوک فرو رفت. نیما با استفاده از هوش، دقت و کمی شجاعت، راز دزدی را کشف کرد و نشان داد که هیچ چیزی از نگاه تیزبینش پنهان نمی ماند.

👶 8 - 12 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/10/12
داستان ماجرای هیجان انگیز کارآگاه نیما و رمز ساعت طلایی

📖 متن داستان

در شهری آرام و زیبا، پسری به نام نیما زندگی می کرد که همه او را با لقب «کارآگاه کوچک» می شناختند. او عاشق رمز و معما بود و همیشه با ذره بینش در جستجوی سرنخ های پنهان بود. یک روز صبح، خبر رسید که ساعت طلایی موزه که صد سال قدمت داشت، ناپدید شده است! پلیس در تلاش بود اما هیچ نشانه ای از دزد پیدا نکرد. نیما با دقت از موزه بازدید کرد. او متوجه رد انگشتان کوچکی روی شیشه vitrine شد و بوی عجیبی از گل های یاس حس کرد. این بوی خاص فقط از گلخانه پشت موزه می آمد. نیما همراه دوستش «ترانه» به گلخانه رفتند و در آنجا تکه ای پارچه آبی یافتند. پس از تحقیق، فهمیدند که متعلق به پسر باغبان موزه است که می خواست با فروش ساعت برای مادر بیمارش دارو بخرد. نیما با مهربانی موضوع را به پلیس گفت و پیشنهاد کرد به جای مجازات، به پسر کمک کنند. موزه تصمیم گرفت برای درمان مادر او هزینه بدهد و ساعت را بازگرداند. از آن روز به بعد، نیما نه تنها به عنوان یک کارآگاه باهوش، بلکه به عنوان پسر دلسوز شهر شناخته شد.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی