داستان کودکانه درباره حسادت به برادر کوچکتر: نادیا و کفش های قرمز

نادیا دختری بود که از وقتی برادر کوچکش به دنیا آمد، احساس می کرد دیگر مثل قبل مورد توجه نیست. اما با یک اتفاق ساده یاد گرفت که عشق مادر و پدر بین او و برادرش تقسیم نمی شود، بلکه بیشتر می شود.

👶 6 - 10 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/10/21
داستان داستان کودکانه درباره حسادت به برادر کوچکتر: نادیا و کفش های قرمز

📖 متن داستان

نادیا همیشه دوست داشت در مرکز توجه باشد. هر وقت نقاشی می کشید، مادرش با ذوق او را بغل می کرد و پدرش می گفت: «دختر هنرمند من!» اما از وقتی «سامان» به دنیا آمد، همه چیز عوض شد. همه مهمان ها می آمدند و به جای نادیا، فقط از برادر کوچکش تعریف می کردند. نادیا غمگین شده بود و فکر می کرد دیگر کسی او را دوست ندارد.

یک روز نادیا در اتاقش نشسته بود و کفش های قرمز تازه اش را نگاه می کرد. صدای گریه ی سامان از اتاق آمد. مادر سریع رفت تا او را آرام کند. نادیا با ناراحتی گفت: «بازم سامان! هیچ کس به من توجه نمی کنه!»

اما چند دقیقه بعد مادرش آمد، نادیا را در آغوش گرفت و گفت: «عزیز دلم، محبت من تموم شدنی نیست. وقتی سامان به دنیا اومد، فقط قلبم بزرگ تر شد تا شما دوتا رو با هم دوست داشته باشم.» نادیا آرام شد و تصمیم گرفت به مادر کمک کند. او شیشه ی شیر را برای برادرش آورد و برایش لالایی خواند.

از آن روز به بعد، نادیا فهمید عشق تقسیم نمی شود، بلکه زیاد می شود. او حالا با افتخار می گفت: «من یه خواهر بزرگ ترم و سامان خوش شانس ترین برادر دنیاست!»

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی