داستان کودکانه بلند درباره اجازه گرفتن: سارا و دفترچه نقاشی خواهرش

سارا عاشق نقاشی بود و یک روز بدون اجازه دفتر نقاشی خواهرش را برداشت. وقتی دفتر پاره شد، احساس گناه کرد و یاد گرفت که قبل از برداشتن هر وسیله ای باید اجازه بگیرد.

👶 5 - 9 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/10/21
داستان داستان کودکانه بلند درباره اجازه گرفتن: سارا و دفترچه نقاشی خواهرش

📖 متن داستان

سارا دختری خلاق و پرانرژی بود. او عاشق نقاشی کردن بود اما دفتر نقاشی خودش تمام شده بود. یک روز وقتی دید خواهرش نرگس دفتر زیبایی دارد، وسوسه شد. آرام به اتاق نرگس رفت و دفتر را بدون اجازه برداشت.

چند ساعت بعد، موقعی که با هیجان مشغول رنگ آمیزی بود، دستش خورد و گوشه ای از دفتر پاره شد. صدای نرگس را از پشت سرش شنید: «سارا! اون دفتر من بود! چرا بدون اجازه برداشتی؟»

سارا از ترس چیزی نگفت و به اتاقش دوید. تمام شب ناراحت بود و دلش نمی خواست صبح شود. صبح فردا، به سراغ خواهرش رفت و با صدایی لرزان گفت: «نرگس... ببخش منو. نباید دفترت رو بدون اجازه برمی داشتم. قول می دم همیشه اول اجازه بگیرم.»

نرگس لبخند زد و گفت: «اشکال نداره سارا، مهم اینه که فهمیدی اشتباه کردی. از حالا با هم نقاشی می کشیم.»

از آن روز به بعد، سارا همیشه یاد گرفت که اجازه گرفتن نشانه احترام و اعتماد است و بدون اجازه هیچ وسیله ای را برنمی داشت.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی