ماجرای لیلا و ستاره خوابان

داستان لیلا و ستاره خوابان، دختری که در یک شب تاریک با ستاره ای شگفت انگیز ملاقات می کند.

👶 7 - 12 سال ✍️ GPT 📅 2025/11/16
داستان ماجرای لیلا و ستاره خوابان

📖 متن داستان

در یک شب تاریک و پرستاره، لیلا، دختری شجاع و کنجکاو، از پنجره اتاقش به آسمان نگاه می کرد. ستاره ها مثل الماس های کوچک در آسمان می درخشیدند و لیلا همیشه از آن ها می خواست که به او یک آرزو بدهند. او به مادربزرگش گفته بود که وقتی یک ستاره Shooting می افتد، باید آرزو کرد.

یک شب، لیلا در حال تماشای آسمان بود که ناگهان یک ستاره بزرگ و درخشان به سمت زمین سقوط کرد. او با شگفتی از جا پرید و با سرعت به سمت محل سقوط ستاره دوید. وقتی به آنجا رسید، دید که ستاره در یک چمنزار نرم و سبز نشسته است و تبدیل به یک موجود شگفت انگیز شده است.

ستاره خوابان، موجودی زیبا با بال هایی نقره ای و چشمانی بزرگ و درخشان بود. لیلا با تعجب پرسید: 'تو کی هستی؟' ستاره خوابان با صدای نرم و دلنشین گفت: 'من ستاره خوابان هستم و می توانم آرزوهای تو را برآورده کنم. اما تنها اگر تو قلبت را برای دیگران باز کنی.'

لیلا با دقت به حرف های ستاره خوابان گوش داد و تصمیم گرفت تا ابتدا به دیگران کمک کند. او به خانه اش برگشت و از آن روز شروع به کمک به دوستان و همسایه ها کرد. او باغچه ها را آب می داد، غذاهای خوشمزه درست می کرد و هر بار که کسی به او احتیاج داشت، در کنارشان می ماند.

پس از گذشت چند هفته، لیلا متوجه شد که او به تنهایی نمی تواند تمام کارها را انجام دهد و برای همین با دوستانش یک گروه تشکیل دادند و تصمیم گرفتند به کمک یکدیگر کارهای نیکو انجام دهند. آن ها هر هفته یک بار با هم به خیابان ها می رفتند و قدم می زدند، خنده و شادی را به هر جایی که می رفتند، می آوردند.

یک شب دیگر، در حالی که لیلا خوابش برد، ستاره خوابان دوباره به خوابش آمد. او گفت: 'امروز از تو بسیار خوشحالم و می توانم آرزوی تو را برآورده کنم. بگو چه آرزویی داری؟'

لیلا با شوق گفت: 'من آرزو می کنم که همه بچه ها در دنیا بتوانند همیشه خوشحال و شاداب باشند.' ستاره خوابان با لبخند به لیلا نگاه کرد و گفت: 'این آرزو می تواند حقیقت یابد اگر تو به کمک و دوستی ادامه دهی.'

پس از آن، لیلا هرگز فراموش نکرد که مهم ترین چیز در زندگی، محبت و کمک به دیگران است. او به ستاره خوابان قول داد که همیشه این کار را ادامه خواهد داد و اینگونه دوستی و عشق را در دل هر کس که دور و برش بود، پخش کرد.

و از آن زمان به بعد، هر زمان که لیلا به آسمان نگاه می کرد، دیگر فقط ستاره ها را نمی دید بلکه دوستی، عشق و شادی را در آن ها حس می کرد.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی