روزی روزگاری گروهی از سه دوست به نام های سارا، علی و مهسا تصمیم گرفتند که به یک ماجراجویی جدید بروند. آنها شنیده بودند که در نزدیکی روستای آنها، جنگل جادویی وجود دارد که پر از حیوانات عجیب و موجودات جالب است. یک روز آفتابی، آنها کوله پشتی های خود را پر از خوراکی کردند و به سمت جنگل راهی شدند.\n\nزمانی که آنها به جنگل رسیدند، احساس کردند که وارد دنیای دیگری شده اند. درختان بزرگ و سرسبز به آسمان می رسیدند و گل های رنگارنگ در کنار درختان روییده بودند. سارا با صدای بلند فریاد زد: 'وای! اینجا چقدر زیباست!' و دوستانش هم به او پیوستند.\n\nبه محض ورود به جنگل، آنها با یک سنجاب بامزه سفید رنگ روبرو شدند. سنجاب گفت: 'سلام! من سیبک هستم. آیا می خواهید با من بازی کنید؟' دوستان با کمال میل قبول کردند و شروع به بازی کردند. آنها ساعت ها در کنار هم می خندیدند و از بازی لذت می بردند.\n\nاما ناگهان صدای غرش بلندی آمد و زمین شروع به لرزیدن کرد. دوستان ترسیده به سمت صدا دویدند و به یک اژدهای بزرگ رسیدند! اژدها گفت: 'من در این جنگل نگهبان هستم و اگر می خواهید از اینجا بگذرید، باید یک معما را حل کنید.'\n\nدوستان با هم جمع شدند و به دقت به معما گوش کردند: 'همیشه جلوتر از زمان می روم، اما هیچ وقت به عقب برنمی گردم. چیست؟'\n\nمدتی فکر کردند و ناگهان علی فریاد زد: 'ساعت!' اژدها با نعره ای خنده آور گفت: 'درست است! می توانید از اینجا بروید.'\n\nدوستان از ترس و هیجان شروع به دویدن کردند و در همان حین، درختان شروع به رقصیدن کردند. آنها به سمت خروجی جنگل دویدند و از تجربیاتشان در این جنگل شگفت انگیز بسیار شگفت زده و خوشحال بودند. وقتی به روستا برگشتند، داستانشان را با همه دوستان و خانواده شان به اشتراک گذاشتند و گفتند که هیچ کس نباید از ماجراجویی بترسد، چرا که همیشه چیزهای جالب و شگفت انگیزی در انتظار ماست.
ماجراجویی در جنگل جادویی
داستانی درباره یک گروه از دوستان که تصمیم می گیرند به جنگل جادویی بروند و با موانع و موجودات جالب آنجا روبرو شوند.
👶 7 - 12 سال
✍️ GPT
📅 2025/12/02
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید