روزگاری در دهکده ای دورافتاده، دو دوست به نام های آرش و سارا زندگی می کردند. آن ها همیشه به دنبال ماجراجویی های جدید بودند. یک روز، وقتی که داشتند در جنگل نزدیک دهکده بازی می کردند، ناگهان صدای عجیبی از درختان به گوششان رسید. آن ها تصمیم گرفتند تا منبع صدا را پیدا کنند.
به آرامی و با احتیاط به سمت صدا پیش رفتند. صدای خنده و آواز دلنشینی به گوش می رسید. وقتی به یک cleared رسیدند، با صحنه ای شگفت انگیز روبرو شدند. موجوداتی رنگارنگ و کوچکی که در حال رقص و آواز خواندن بودند. یکی از آن ها، که شبیه یک پری کوچک بود، به سمت آن ها آمد و گفت: "سلام! خوش آمدید به جنگل جادویی! ما هر روز اینجا جمع می شویم تا جشن بگیریم."
آرش و سارا با حیرت به پری کوچک نگاه کردند و پرسیدند: "چطور می توانیم به شما بپیوندیم؟" پری پاسخ داد: "به سادگی، فقط باید با دل شاد بیایید و از دلتان پیروی کنید."
دوست ها با خوشحالی به جمع پری ها پیوستند و شروع به رقصیدن و آواز خواندن کردند. هر چه بیشتر در جشن غرق می شدند، احساس شادی بیشتری می کردند. اما با گذشت زمان، آرش به یاد آورد که باید به خانه برگردند. او به سارا گفت: "ما باید برگردیم. مامان ها نگران می شوند."
پری کوچک که متوجه شد سختی آن ها را درک کرد، به آن ها گفت: "نگران نباشید، من می توانم شما را به خانه برگردانم. اما باید قول بدهید که هر وقت دلتان برای ما تنگ شد، دوباره به جنگل بازگردید."
آرش و سارا با اشتیاق قول دادند و ناگهان در یک چشم به هم زدن، خود را در ورود دهکده دیدند. آن ها با قلبی پر از شادی و لبخند بر لب به خانه برگشتند و هرگز راز جنگل جادویی را فراموش نکردند. هر از چند گاهی، آن ها به جنگل برمی گشتند و با پری ها جشن می گرفتند. و آنجاست که دو دوست فهمیدند که شادی واقعی در دوستی و لحظات شاد گذراندن با یکدیگر است.