روزی روزگاری دوقلوهایی به نام سارا و سام در یک روستای کوچکی زندگی می کردند. آنها همیشه کنجکاو و ماجراجو بودند و دوست داشتند دنیا را کشف کنند. یک روز، وقتی که در حیاط خانه بازی می کردند، صدایی عجیب و غریب به گوششان رسید. آنها تصمیم گرفتند به سمت صدا بروند و ببینند چه چیزی آن را تولید کرده است. به آرامی از روستای خود دور شدند و به سمت جنگلی زیبا و پر از درختان بزرگ و سبز روانه شدند.
وقتی وارد جنگل شدند، هوا به طرز عجیبی تغییر کرد. نور خورشید از میان درختان درخشان و زیبا می تابید و صداهای عجیبی از دور دست به گوش می رسید. سارا و سام به دنبال صداها رفتند و ناگهان با یک موجود شگفت انگیز روبرو شدند. این موجود یک پری با بال های درخشان بود. پری گفت: 'سلام دوقلوها! من پری جنگل هستم. خوش آمدید به دنیای جادویی من!'
سارا و سام نمی توانستند خوشحالی خود را پنهان کنند. آنها از پری پرسیدند: 'می توانیم اینجا بمانیم و ماجراجویی کنیم؟' پری با لبخند پاسخ داد: 'البته! می توانید با من به دنیای عجیب وغریب موجودات جنگل بیایید.'
سپس پری آنها را به سوی دنیای دیگری هدایت کرد. آنها به دشت های گل های رنگارنگ، رودخانه های زلال و کوه های بلند سفر کردند. در این ماجراجویی، سارا و سام با جانداران عجیبی مانند گربه ای با شاخ و برگ و پرنده ای با صدای موسیقی آشنا شدند. آنها حتی توانستند با یک غول مهربان که عاشق نقاشی بود نیز دوست شوند.
اما در میان تمام شادی ها، سارا و سام متوجه شدند که لازم است به خانه برگردند. آنها از پری سپاسگزاری کردند و به سمت روستای خود برگشتند. وقتی به خانه رسیدند، با خود فکر کردند که هرگز این ماجراجویی را فراموش نخواهند کرد و هر روز به یاد آن جنگل جادویی خواب خواهند دید. از آن روز به بعد، سارا و سام هیچ وقت نتوانستند دنیای جادویی را فراموش کنند و همیشه سرشار از شادی و امید بودند.