روزی روزگاری، در یک جنگل سبز و وسیع، دو دوست به نام های مانی و سارا زندگی می کردند. آنها هر روز به دنبال ماجراجویی های جدید می رفتند و از هیجان های زندگی در جنگل لذت می بردند. یک روز، تصمیم گرفتند تا به سمت کوه های بلند جنگل بروند. بعد از چند ساعت پیاده روی و کاوش در دل جنگل، ناگهان متوجه شدند که راه خود را گم کرده اند. مانی ترسیده بود و سارا سعی می کرد او را دلداری دهد. آنها دورادور جنگل را گشتند، اما هر چه تلاش کردند، نتوانستند راهی به خانه پیدا کنند. در این حین، ناگهان صدای زوزه یک گرگ را شنیدند. آنها می دانستند که باید مخفی شوند. سارا پیشنهاد داد که به داخل یک درخت بزرگ بروند و آنجا پنهان شوند. وقتی که گرگ دور شد، آنها دوباره تصمیم گرفتند که در جستجوی راه بازگردند. در آن لحظه، با یک جوجه تیغی دوست داشتنی به نام تیگ آشنا شدند. تیگ گفت: «چرا ناراحت هستید؟» مانی و سارا داستان خود را برای او تعریف کردند. تیگ با خوشحالی گفت: «من می توانم شما را به خانه تان برسانم!» با کمک تیگ، آنها از مسیرهای مخفی و زیبای جنگل عبور کردند. تیگ به آنها یاد داد که چگونه از نشانه های طبیعت برای یافتن مسیر استفاده کنند. آنها با هم ماجراجویی های زیادی کردند و در نهایت به خانه برگشتند. آن روز به آنها یاد داد که دوستی و همیاری از هر چالشی مهم تر است و هیچ وقت نباید از یاری دوستان چشم پوشی کرد. از آن روز به بعد، مانی و سارا و تیگ بهترین دوستان هم شدند و تصمیم گرفتند هر هفته به ماجراجویی بروند تا چیزی جدید یاد بگیرند.
دوستان جنگل
داستانی درباره دو دوست ناامید در جنگل و تلاش آنها برای یافتن راهی به خانه.
👶 7 - 12 سال
✍️ GPT
📅 2025/12/05
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید