در یک جنگل سرسبز و دل انگیز، هفت پرنده ی شگفت انگیز زندگی می کردند. هر یک از این پرندگان توانایی خاصی داشتند که آن ها را از دیگران متمایز می کرد. پرنده ی اول، آزور نام داشت و قدرت پرواز با سرعت بالا را داشت. دومین پرنده، کاناری بود که صدای بسیار زیبایی داشت و می توانست با آوازش همه را خوشحال کند. سومی، بید، توانایی تغییر رنگ داشت و می توانست در هر مکانی به رنگ محیط خود درآید. چهارمی، مایا، پرنده ای هنرمند بود که با نوک خود نقاشی های زیبایی روی درختان می کشید. پنجمی، داخل، بود که با قدرتش می توانست بادهای ملایمی را فرستاده و همه جا را خوشبو کند. ششمی، گلابی، مهارتش در یادگیری زبان حیوانات دیگر بود و همه ی حیوانات جنگل به او اعتماد داشتند. آخرین پرنده، کتی، که می توانست نقشه ها را بخواند و به دوستانش کمک کند تا در جنگل گم نشوند.
یک روز، آن ها تصمیم گرفتند به یک ماجراجویی بزرگ بروند. آبی، پیشنهاد داد که به قله ی کوهی بروند که در دوردست ها بود. همه ی پرندگان با هیجان این پیشنهاد را پذیرفتند و با هم راهی شدند. در مسیر، آن ها با چالش های مختلفی روبه رو شدند. در یکی از مراحل، بید رنگش را تغییر داد تا از چشمان یک شیر بزرگ پنهان بمانند. شیر غافل از انحراف آنها به خواب رفت و پرندگان به راحتی از کنارش گذشتند.
کاناری با آوازش به پرندگان دیگر کمک کرد که مسیر درست را پیدا کنند. مایا با نقاشی اش نقشه ای از مسیر درست کشید تا پرندگان گم نشوند. در یکی از قسمت ها، گلابی بادهای خوشبو را فرستاد و بوی خوشی به آنجا آورد که همه ی پرندگان را شاد کرد. هنگامی که به قله ی کوه رسیدند، آن ها زیبایی مناظر را تماشا کردند و با یکدیگر جشن گرفتند. در آنجا، آن ها فهمیدند که همکاری و کمک به یکدیگر، مهم ترین کلید موفقیت است. آن ها با خوشحالی به جنگل برگشتند و از آن روز به بعد، همیشه به یاد داشتند که در کنار هم می توانند به هر هدفی برسند و ماجراجویی های جدیدی را آغاز کنند.