ماجراهای عمو نوروز و مه نو

داستان ماجراهای عمو نوروز و دخترک کوچک به نام مه نو، که می آموزند چطور با یکدیگر دوست شوند و به هم کمک کنند تا به آرزوهایشان برسند.

👶 7 - 12 سال ✍️ GPT 📅 2025/12/06
داستان ماجراهای عمو نوروز و مه نو

📖 متن داستان

در یک روز زیبا و بهاری، عمو نوروز با باری از هدایای رنگارنگ به روستای کوچکی آمد. همه اهل روستا از دیدن او خوشحال شدند و جشن بزرگی ترتیب دادند. در این بین، دخترکی به نام مه نو هم در کنار دیگر بچه ها بود. مه نو همیشه آرزو داشت که دوستان بیشتری داشته باشد و در بازی های گروهی شرکت کند. اما او کمی خجالتی بود و نمی توانست به راحتی با بچه ها صحبت کند.

عمو نوروز، متوجه حال و هوای مه نو شد و تصمیم گرفت به او کمک کند. او به مه نو نزدیک شد و گفت: "چرا تنها ایستادی، دخترم؟ بیا و با ما بازی کن!" مه نو کمی ترسید اما جواب داد: "ولی من نمی دانم چطور باید بازی کنم."

عمو نوروز با لبخندی گفت: "بازی کردن خیلی ساده است! فقط باید اجازه بدهی تا دلگرمی دوستانت را حس کنی. بیایید، من یک بازی جدید بهتان یاد می دهم!" پس عمو نوروز بازی جدیدی به نام "توله" را معرفی کرد. در این بازی، بچه ها باید به دو گروه تقسیم می شدند و هر گروه باید تلاش می کرد تا یک توپ را به مقصد برساند.

مه نو با ترس و تردید به گروه خود پیوست و با کمک دوستانش توانست توپ را به سمت مقصد برساند. وقتی به هدفشان رسیدند، بچه ها جیغ زدند و شادی کردند. مه نو هم احساس خوبی پیدا کرد و دیگر دیگر از ترسش کم شد.

سپس عمو نوروز به بچه ها گفت: "یادتون باشه، دوستی یعنی کمک به هم و شاد بودن با هم. اگر بخواهید، همیشه می توانید به کمک همدیگر، به هر آرزویی برسید!"

پس از آن روز، مه نو دیگر تنها نبود. او به راحتی با بچه ها بازی می کرد و حتی دوستان جدیدی پیدا کرد. سال ها گذشت، اما او همیشه روزهای عمو نوروز را به خاطر داشت و یادش می ماند که چقدر خوب است که با دیگران همکاری کنیم.

نه تنها مه نو، بلکه همه بچه ها یاد گرفتند که دوستی و همکاری می تواند دنیا را زیباتر کند. و اینگونه عمو نوروز برای همیشه در دل های آنها جای گرفت.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی