در یک جنگل سرسبز و زیبا، خرگوشی به نام رابی و لاکپشتی به نام تندیس زندگی می کردند. رابی همیشه به خاطر سرعتش معروف بود و همه او را به سرعت می شناختند. از طرف دیگر، تندیس با وجود کندی اش، همیشه با صبر و حوصله به جلو می رفت.
یک روز، در حالیکه رابی و تندیس در کنار رودخانه نشسته بودند، یک طوطی کوچک به نام پیکو به آنها نزدیک شد و گفت: «سلام دوستان! امروز یک مسابقه بزرگ در مزرعه برگزار می شود. آیا می خواهید در آن شرکت کنید؟»
رابی با شیطنت خندید و گفت: «مسابقه؟ من حتماً برنده می شم! هیچ کس نمی تواند من را شکست بدهد!»
تندیس با آرامش پاسخ داد: «من هم دوست دارم در این مسابقه شرکت کنم، اما یادمان باشد که پیروزی همیشه به معنی سرعت نیست. با صبر و اراده هم می توانیم موفق شویم.»
هر دو دوست تصمیم گرفتند در مسابقه شرکت کنند. روز مسابقه فرارسید و همه حیوانات جنگل جمع شده بودند تا تماشا کنند. وقتی صدای شروع مسابقه به گوش رسید، رابی با سرعت تمام از خط شروع دور شد و خیلی زود از دید تماشاگران پنهان شد.
تندیس اما به آرامی و با حوصله شروع به حرکت کرد. او هر چند لحظه یک بار به اطرافش نگاه می کرد و به دنبال بهترین مسیر می گشت. در این حین، رابی که خیلی جلو رفته بود، احساس کرد که می تواند کمی استراحت کند. او به کنار درختی رفت و در سایه آن دراز کشید.
زمان از دست رابی رفت و او خوابش برد. در این میان، تندیس به آرامی حرکت کرد و از کنار او گذشت. او که همچنان به جلو می رفت، با خود فکر کرد: «سریع بودن مهم است، اما ادامه دادن هم به همان اندازه اهمیت دارد.»
سرانجام، وقتی رابی از خواب بیدار شد، متوجه شد که تندیس تقریباً به خط پایان نزدیک شده است. او با وحشت دوید و با تمام تنش تلاش کرد به تندیس برسد. اما این بار دیگر دیر شده بود. تندیس با اراده و صبر به خط پایان رسید و برنده مسابقه شد.
حیوانات جنگل به تندیس شادی کردند و رابی فهمید که پیروزی همیشه به معنی سرعت نیست. او از تندیس عذرخواهی کرد و گفت: «من از امروز یاد می گیرم که فقط سرعت مهم نیست. تلاش و ادامه دادن هم اهمیت دارد!» تندیس لبخند زد و گفت: «ما همیشه می توانیم از یکدیگر یاد بگیریم، رابی!»
و به این ترتیب، دو دوست به دوستی خود ادامه دادند و هر دو از کارت های یادگاری زیبایی برای یادآوری مسابقه ساختند.