در باغی سرسبز و زیبا، کدوهایی با رنگ های مختلف رشد می کردند. یکی از آن کدوها، کدوِ مهربان نام داشت. کدو به همه ی گیاهان دیگر در باغ کمک می کرد و هیچ گاه از انجام کارهای سخت خسته نمی شد. یک روز، وقتی که کدو مهربان در حال گشت و گذار در باغ بود، گیاهی به نام گوجه فرنگی را دید که ناراحت و غمگین بود. کدو سریع به سمت گوجه فرنگی رفت و پرسید: "چرا این قدر ناراحتی؟" گوجه فرنگی گفت: "من می خواهم یک سالاد خوشمزه درست کنم، اما هیچ کس به من کمک نمی کند!"
کدو مهربان با چشمان درخشان گفت: "نگران نباش! من به تو کمک می کنم. بگذارید از دوستان دیگر هم دعوت کنیم!"
کدو به بقیه سبزیجات در باغ خبر داد و آن ها تصمیم گرفتند که همگی با هم سالاد خوشمزه ای درست کنند. هویج ترد و تازه، خیارهای آبدار و پیاز خوش عطر هم به آن ها ملحق شدند. همه با هم شروع به کار کردند. هویج ها را ریز ریز کردند، خیارها را خرد کردند و پیاز را تکه تکه کردند.
سر انجام، سالاد رنگارنگ و خوشمزه ای آماده شد. همه اشتیاق داشتند تا طعم این سالاد را بچشند. زمانی که سالاد آماده شد، کدو مهربان گفت: "بیایید این سالاد را بچشیم و لذت ببریم. ما با همکاری هم توانستیم چیزی فوق العاده بسازیم!"
دوستانش همگی به سالاد نگاه کردند و با یکدیگر خندیدند. آن ها می دانستند که دوستی و همکاری، نه تنها کارها را آسان تر می کند، بلکه لذت بیشتری هم به زندگی می بخشد. از آن روز به بعد، کدو مهربان و دوستانش هر هفته دور هم جمع می شدند و با کمک یکدیگر، خوشمزه ترین غذاها را می پختند و لحظات شاد و خاطره انگیزی را کنار هم می گذرانیدند.
این ماجراجویی نشان داد که هر چقدر هم که کارها سخت باشد، با دوستی و همکاری می توان بر هر مشکلی غلبه کرد و شادی را تقسیم کرد.