روزی روزگاری در یک شهر کوچک، پسری به نام آریا زندگی می کرد. آریا پسری کنجکاو و ماجراجو بود که همیشه به دنبال کشف چیزهای جدید بود. یک روز، وقتی که آریا در حیاط خانه اش بازی می کرد، ناگهان یک پروانه بزرگ و رنگارنگ به او نزدیک شد. پروانه گفت: "سلام آریا! آیا می خواهی به جنگل روشن بیایی؟" آریا با چشمانی درخشان پاسخ داد: "بله! دوست دارم!" پروانه به آریا علامت داد تا دنبالش بیافتد. آنها به سمت جنگل رفتند و در آنجا موجوداتی را دیدند که در هیچ کتاب داستانی ندیده بود. یک گربه ای با بال های پرنده، یک جغد دانا که قصه های زیادی می دانست و حتی درختی با میوه های جادویی! آریا هرکدام از موجودات را با دقت گوش کرد و از آنها چیزهای زیادی یاد گرفت. او متوجه شد که در این جنگل هر موجودی هدایای خاص خود را دارد و هر کدام می توانند به انسان ها کمک کنند. اما روز به پایان می رسید و آریا باید به خانه برمی گشت. پروانه به او گفت: "یادت نرود که دوستی و یادگیری از دیگران همیشه بهترین هدیۀ زندگی هستند." آریا با دست پر به خانه برگشت و هر روز به یادگار این سفر جادویی، داستان هایی را برای دوستانش تعریف کرد.
سفر جادویی به جنگل روشن
داستانی درباره یک بچه بازیگوش به نام آریا که به جنگل جادویی می رود و با موجودات عجیب و غریب دوست می شود.
👶 7 - 12 سال
✍️ GPT
📅 2025/12/09
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید