ماجراجویی در جنگل رنگین

روزی روزگاری، در یک روستای کوچک بچه هایی بازیگوش زندگی می کردند. یکی از این بچه ها، علی نام داشت. علی همیشه دوست داشت ماجراجویی کند و دنیای جدیدی را کشف کند. یک روز صبح، علی تصمیم گرفت به جنگل رنگینی برود که در افسانه ها از آن صحبت شده بود. او دوستانش، سارا و امیر، را هم با خود برد. آنها با قایق کوچکی از روی رودخانه عبور کردند و وارد جنگل شدند.درختان بلند و شگفت انگیز جنگل، با برگ های رنگارنگ و گل های خوشبو، آنها را شگفت زده کرد. آنها با دقت به جلو رفتند تا ببینند چه چیزهایی در انتظارشان است. ناگهان، صدای خنده ای به گوششان رسید. وقتی به سمت صدا رفتند، یک گروه از موجودات کوچک و رنگارنگ را دیدند که در حال رقصیدن بودند. این موجودات، پری های جنگل بودند و به بچه ها خوش آمد گفتند. پری ها از علی و دوستانش خواستند تا به آنها به جشن تولد یکی از پری ها کمک کنند. بچه ها خوشحال شدند و با کمال میل قبول کردند. آنها با پری ها شروع به جمع آوری میوه ها و گل های خوشبو کردند. چند دقیقه بعد، جشن تولد آغاز شد و بچه ها در کنار پری ها رقصیدند و شادی کردند. در پایان جشن، پری ها به بچه ها گفتند که هر کجا که بروند، همیشه دوستانشان خواهند بود و می توانند هر زمان که خواستند، به جنگل رنگین برگردند. علی، سارا و امیر با دل های شاد به خانه برگشتند و هرگز این ماجراجویی را فراموش نکردند.