در یک جنگل سرسبز و زیبا، خرگوشی به نام راکی زندگی می کرد. راکی همیشه به خاطر سرعتش مشهور بود و همه حیوانات جنگل او را ستایش می کردند. او فکر می کرد که هیچ کس نمی تواند با او در دویدن رقابت کند. یک روز لاک پشتی به نام تامی به جنگل آمد. او به آهستگی قدم می زد و همیشه زمان زیادی صرف می کرد تا به مقصد برسد. خرگوش راکی که این صحنه را دید، تصمیم گرفت تامی را به چالش بکشد.
"تامی! چرا اینقدر آهسته حرکت می کنی؟ بیایید با هم مسابقه بدهیم!" راکی با تفاخری گفت.
تامی با آرامش جواب داد: "من نمی دانم آیا می توانم در برابر تو رقابت کنم، اما درست است که نمی توانم سرعت تو را داشته باشم. اما می خواهم امتحان کنم."
خرگوش و لاک پشت تصمیم گرفتند در یک روز آفتابی مسابقه دهند. همه حیوانات جنگل به تماشا آمدند و هیجان زده بودند. وقتی که صدای قطع استارت به صدا درآمد، راکی با سرعت به پیش رفت. او به قدری سریع دوید که پس از چند دقیقه تصمیم گرفت استراحت کند و کمی بخوابد زیرا مطمئن بود که تامی هرگز به او نمی رسد.
در طرف دیگر، تامی با آرامش و پشتکار به راهش ادامه می داد. او هرگز تسلیم نشد و قدم به قدم جلو رفت. وقتی که راکی بیدار شد، متوجه شد که تامی به خط پایان نزدیک شده است.
راکی با تمام قدرتش به دویدن افتاد، اما خیلی دیر شده بود. لاک پشت با عزم و اراده اش به خط پایان رسید و برنده شد.
همه حیوانات جنگل برای تامی دست زدند و راکی یاد گرفت که تلاش و پشتکار همیشه بر سرعت پیروز می شود. از آن روز به بعد، راکی از تامی به عنوان نمونه ای از صبر و تعهد یاد کرد و هرگز به او بی احترامی نکرد.
این داستان به ما یاد می دهد که همیشه باید تلاش کنیم و به خود ایمان داشته باشیم، حتی اگر به نظر برسد که دیگران از ما بهتر هستند.