در یک روز آفتابی و زیبا، جوجه تیغی کوچکی به نام تیهو در جنگل زندگی می کرد. تیهو دوست داشت که در محیط اطرافش کاوش کند و همیشه در جستجوی ماجراجویی های جدید بود. او یک روز تصمیم گرفت که به درخت بزرگ و قدیمی که در مرکز جنگل بود برود.
در مسیرش، تیهو با چند دوستش دیدار کرد: خرگوشی به نام فرزین، پرنده ای به نام نیما و لاک پشتی به نام سارا. تیهو به دوستانش گفت: "بیایید به درخت بزرگ برویم و از آن بالا بخواهیم که چه رازهایی در دل دارد!"
همه دوستانش با شادی و هیجان پذیرفتند و به سمت درخت حرکت کردند. وقتی به آنجا رسیدند، تیهو به دوستانش گفت: "این درخت خیلی بزرگ است. چطور می توانیم به قله اش برسیم؟"
فرزین، خرگوش دوست داشتنی، گفت: "من می توانم بپروم و به بالای درخت بروم، اما به تنهایی نمی توانم و نیاز به کمک شما دارم."
سارا، لاک پشتی با حکمت، گفت: "ما باید با هم کار کنیم. اگر همه با هم کمک کنیم، می توانیم به هدفمان برسیم!"
بنابراین، نیما پرنده شروع به پرواز کرد و از بالای درخت به تیهو و سایر دوستانش کمک می کرد. او گفت: "تیهو، تو به من قوی ترین تیرک را بزن و من می توانم به تو بگویم که کجا بروی!"
تیهو با شنیدن این حرف ها با تمام قوتش تیرکی بسیار قوی را به سمت درخت پرتاب کرد. تیرک به درخت برخورد کرد و نتوانست که بالا برود. اما تیهو ناامید نشد و گفت: "ما نمی توانیم همین طور رها کنیم. بیایید به کار ادامه دهیم!"
این بار، فرزین بهترین جهش هایش را انجام داد و بر روی تیرک نشسته و اینگونه سیستمی از جلوی درخت را درست کرد. سارا با صبر و حوصله آرام به جلوی آنها نزدیک شد و شروع به ساختن پل کوچکی از شاخه های درخت کرد.
بعد از کمی تلاشی، پل کوچک تمام شد و تیهو و دوستانش توانستند به آرامی از پل عبور کنند و به سمت بالا بروند. و به زودی، همه روی قله درخت نشستند. خیلی زود، آنها متوجه شدند که درخت در واقع یک کنده بزرگ است که محل زندگی پرندگان و حیات وحش زیادی به شمار می آمد.
تیهو و دوستانش با دیدن زیبایی فضای بالا، متوجه شدند که دوستی و همکاری برای رسیدن به اهدافشان چقدر مهم و باارزش است. آنها با جمع آوری میوه ها و گیاهان از درخت، تصمیم گرفتند که جشن کوچکی برای همدیگر برگزار کنند.
همه با هم خندیدند و از اینکه با یکدیگر همکاری کردند تا به بالای درخت برسند، خوشحال بودند. از آن به بعد، آنها همیشه با هم کار کردند و یاد گرفتند که با کمک کردن به یکدیگر می توانند بر هر چالشی غلبه کنند.
در نهایت، جوجه تیغی و دوستانش با دل های پر از شادی، به خانه هایشان برگشتند و تصمیم گرفتند که هر روز به ماجراجویی های جدید خود ادامه دهند.