پرواز در آسمان

در یک جنگل زیبا و خرم، پرنده ای کوچک به نام شازده زندگی می کرد. شازده پرنده ای وحشی و شجاع بود که همیشه آرزو داشت مانند سایر پرنده ها پرواز کند. او هر روز به دیگر پرنده های بزرگتر نگاه می کرد و از آن ها می خواست که به او یاد دهند چطور پرواز کند. اما شازده هنوز از پرواز کردن می ترسید. روزی، شازده تصمیم گرفت بر ترسش غلبه کند. او به بالای یک درخت بلند پرواز کرد و از آنجا دنیا را تماشا کرد. او دید که چقدر زیباست و دیگر پرنده ها با چه شادی و آزادی پرواز می کنند. شازده نفس عمیقی کشید و از درخت پایین آمد. او با شجاعت روی ساقه های درخت ایستاد و بال هایش را باز کرد. در آن لحظه، باد ملایمی وزید و شازده خود را به سمت آسمان پرتاب کرد. او در ابتدا به زمین نزدیک بود و ترسید، اما رفته رفته خود را به آرامش رساند و بالا و بالاتر رفت. او احساس آزادی و شادی کرد. شازده اکنون اراده کرده بود که هر روز پرواز کند و دیگر ترسی نداشته باشد. او به دوستانش قصه اش را تعریف کرد و همه با هم پرواز کردند و از زیبایی های آسمان و درختان لذت بردند. شازده یاد گرفت که ترس ها را باید کنار گذاشت و با امید و شجاعت به دنبال آرزوها رفت.