در یک روز زیبا، مهدی، پسرکی کنجکاو و ماجراجو، از خانه اش خارج شد و به سمت جنگلی پر از درختان سبز و گل های رنگارنگ راهی شد. او همیشه درباره جنگل های جادویی شنیده بود و حالا بالاخره فرصتی پیش آمده بود تا آن را از نزدیک ببیند. هنگامی که وارد جنگل شد، چیزهای عجیبی دید. پرندگان با پرهای درخشان و آوازهای دلپذیر، و گل های زرد و قرمز که به نظر می رسیدند می رقصند.
مهدی در حال قدم زدن بود که ناگهان متوجه شغالی کنجکاو شد که او را تماشا می کرد. شغال گفت: «سلام! من شغالی هستم که در این جنگل زندگی می کنم. آیا می خواهی با من بیایی و دوستان جدیدی پیدا کنی؟» مهدی با اشتیاق سرش را تکان داد و با شغال به دل جنگل رفتند.
آن ها به رودخانه ای رسیدند که آب آن به رنگ آبی روشن بود و در آن ماهی های رنگین در حال شنا بودند. شغال گفت: «این ماهی ها می توانند آرزوهای تو را برآورده کنند. تو فقط باید یک آرزو کنی!» مهدی که کمی از این فرصت شگفت زده شده بود، فکر کرد که آرزویش چه باشد.
پس از کمی فکر، مهدی گفت: «من آرزو می کنم که یک روز در کنار دوستانم به این جنگل بیایم و این زیبایی ها را با آن ها تقسیم کنم.» ماهی ها با خوشحالی به هم نگاه کردند و گفتند: «آرزوی تو برآورده خواهد شد!»
مهدی و شغال به گشت و گذار در جنگل ادامه دادند. آن ها با سنجاب ها، جغدها و حتی یک درخت سخنگو ملاقات کردند که داستان های جالبی از گذشته جنگل تعریف می کرد. هر کدام از این موجودات یک درس به مهدی آموختند: عزت نفس، دوستی و اهمیت طبیعت.
پس از یک روز شگفت انگیز، مهدی به خانه برگشت، اما این بار با دلی پر از امید و شادی. او می دانست که قرار است یکی از بهترین روزهای زندگی اش را تجربه کند وقتی دوستانش را به جنگل ببرد و آن ها را با جادوهای آن آشنا کند.
روزها گذشت و مهدی هر بار که به جنگل می رفت با دوستی های جدید و شگفتی های بیشتری مواجه می شد. او به تدریج یاد گرفت که با زبان جانوران صحبت کند و همچنین با آن ها به بازی و شادی بپردازد.
و به این ترتیب، مهدی نه تنها یک سفر جادویی را تجربه کرد، بلکه دوستی های زیادی پیدا کرد و یاد گرفت که باید از طبیعت محافظت کند تا دیگران هم بتوانند زیبایی های آن را ببینند.
او هرگز فراموش نمی کند که درختان و موجودات جنگل چقدر مهم و ارزشمند هستند. داستان مهدی از آن روز به بعد، الهام بخش بچه های دیگر نیز شد تا به جنگلی که در نزدیکی شان بود بروند و آن را بهتر بشناسند.
و اینگونه بود که مهدی، قهرمان جنگل رنگین شد و همیشه در دلش عشق به دوستی و طبیعت را نگه داشت.