در یک روز تابستانی گرم، شیر بزرگی در جنگل در حال استراحت بود. او زیر درختی بزرگ نشسته و آرامش داشت. ناگهان، یک موش کوچک از نزدیک او عبور کرد و به پای شیر برخورد کرد. شیر بزرگ که از خواب بیدار شده بود، با خشم به موش نگاه کرد و گفت: «چرا مزاحم من می شوی، موجود کوچک؟» موش با ترس پاسخ داد: «متأسفم، سعی می کردم از کنار شما رد شوم!». شیر با نگاهی بی میلی گفت: «سعی کن دیگر مزاحم من نشوی یا عواقب بدی خواهد داشت!» موش کوچک که خیلی ترسیده بود، گفت: «لطفاً من را ببخشید، من فقط می خواستم رد شوم.» سپس موش به سرعت فرار کرد. چند روز بعد، شیر در حالی که به دنبال طعمه خود می گشت، در یک دام گرفتار شد. او تلاش کرد تا خود را آزاد کند، اما هر چه بیشتر تلاش می کرد، بیشتر در دام گیر می کرد. در همین حین، موش کوچک که از دور به این صحنه نگاه می کرد، به یاد ملاقات قبلی اش با شیر افتاد. او تصمیم گرفت که به کمک شیر بیاید. موش سراغ دام آمد و به آرامی دندان هایش را به طناب های دام زد. شیر ابتدا به موش گفت: «چرا باید به من کمک کنی؟ من بزرگتر و قویتر از توام.» موش پاسخ داد: «بله، تو بزرگ و قوی هستی، اما من می دانم که می توانم کمکت کنم. دوستی واقعی به اندازه اندازه ما نیست.» موش با دقت طناب ها را برید و در نهایت، شیر آزاد شد. شیر با حیرت به موش نگاه کرد و گفت: «من هرگز فکر نمی کردم که موجود کوچکی مثل تو بتواند به من کمک کند. این دوستی من و تو را بیشتر ارزشمند کرد.» موش با لبخند پاسخ داد: «ما همه در این دنیا برای همدیگر هستیم. هیچ چیزی نباید مانع دوستی ما شود.» از آن روز به بعد، شیر و موش بهترین دوستان شدند و در جنگل داستان دوستی غیرمنتظره شان را با دیگران تعریف کردند. آن ها به همه یاد دادند که دوستی برتر از اندازه ها و ظاهرهاست.
دوستی خاص: داستان شیر و موش
داستانی درباره دوستی غیرمنتظره بین یک شیر و یک موش که به ما یادآوری می کند که ابعاد زندگی هیچ چیزی نباید ما را از دوستی ممانعت کند.
👶 5 - 10 سال
✍️ GPT
📅 2025/12/10
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید