در یک روز آفتابی و زیبا، خرگوش کوچکی به نام پشمالو در جنگل بزرگ و سرسبز زندگی می کرد. پشمالو همیشه کنجکاو و پر از انرژی بود. او یک روز تصمیم گرفت تا به دنبال دوستان جدید بگردد و تجربیات جدیدی را کشف کند. پشمالو ابتدا به خانهٔ سنجاب بازیگوش به نام جیک سر زد. جیک همیشه درختان را بالا می رفت و اگر چیزی از آن پایین بیفتد، او با سرعت آن را جمع می کرد. پشمالو به جیک گفت: «سلام جیک! آیا دوست داری با من به ماجراجویی بروی؟» جیک با هیجان پاسخ داد: «بله! من عاشق ماجراجویی هستم!» آنها با هم شروع به جستجوی جنگل کردند. سپس به یک برکه زیبا رسیدند که در آن قورباغه های دوست داشتنی بودند. آنها تصمیم گرفتند که با قورباغه ها دوستی کنند و داستان های جالبی را از آنها بشنوند. قورباغه ها به آنها گفتند که چطور در فصل باران، برکه پر از زندگی می شود. پشمالو و جیک با شنیدن داستان ها خوشحال شدند و منتظر باران بودند. بعد از آن، پشمالو پیشنهاد داد که به دنبال جوجه تیغی بگردند که نامش تیلا بود. آنها به توت زار رفتند و تیلا را پیدا کردند که داشت توت می خورد. تیلا با خوشحالی به آنها پیوست. آنها همه با هم به ماجراجویی های خود ادامه دادند و از نقاط مختلف جنگل دیدن کردند. هر روز، آنها چیزهای جدید یاد می گرفتند و دوستی های عمیق تری شکل می گرفت. این سفرها به پشمالو یاد داد که دوستی مهمترین چیز در زندگی است و همواره باید به دیگران کمک کنیم تا زیبایی های زندگی را با هم تجربه کنیم. آنها تصمیم گرفتند که همه هفته یکبار با هم به جنگل بیایند و ماجراجویی های جدید خلق کنند.
دوستان جدید در جنگل
داستانی درباره یک خرگوش کوچک و دوستانش که به دنبال ماجراجویی های جدید می گردند.
👶 5 - 8 سال
✍️ GPT
📅 2025/12/10
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید