لیلا و باغ درخشان

در دهکده مسحور کننده Thistledown ، لیلا جوان یک باغ درخشان مخفی را کشف می کند که گلهای جادویی در آن شکوفا می شوند. هنگامی که یک اجنه خودخواه تهدید می کند که جادوی باغ را برای خودش می گیرد ، لیلا اهمیت اشتراک و مهربانی را برای نجات دوستان جدید خود می آموزد. به ماجراجویی عجیب و غریب خود پر از دوستی ، شجاعت و زیبایی طبیعت ، به لیلا بپیوندید!

👶 6 - 8 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/09/02
داستان لیلا و باغ درخشان

📖 متن داستان

در روستای Thistledown ، جایی که مروارید در نسیم رقصید و پروانه ها آسمان را با رنگ ها رنگ می کردند ، یک دختر شاد به نام لیلا زندگی می کردند. لیلا موهای وحشی و فرفری داشت که با هر قدم گزاف گویی می کرد و چشمان آبی روشن که با کنجکاوی می درخشید. یک بعد از ظهر آفتابی ، او به یک ماجراجویی رفت تا جنگل های پشت خانه خود را کشف کند.

در حالی که لیلا عمیق تر به جنگل می رفت ، آواز نرم پرندگان و زنگ های ملایم برگها را شنید. ناگهان ، او یک مسیر پنهان پیچیده شده در انگورها پیدا کرد. لیلا با هیجان در داخل او ، مسیر را دنبال کرد تا اینکه به جادویی ترین دید.

قبل از اینکه او برخلاف هر چیزی که تا به حال دیده بود ، یک باغ درخشان دراز بکشد! گلهای هر سایه مانند الماس در زیر نور خورشید می درخشید. مروارید وجود داشت که خنجر می زدند ، گل سرخ با شبنم چشمک زن و آفتابگردان که به نسیم می رقصیدند آراسته شده بودند. لیلا به سختی می توانست چشمانش را باور کند!

درست همانطور که او وارد باغ شد ، کمی پری به نام Marigold در کنار او فرو رفت. "خوش آمدید ، لیلا عزیز! این باغ درخشان است! با جادو و شادی شکوفا می شود ، اما ما به کمک شما احتیاج داریم!" گفت: ماریگولد ، صدای ریز و درشت او مانند گلها چشمک می زند.

کنجکاو ، لیلا پرسید: "با چه چیزی به کمک نیاز دارید؟"

بالهای ماریگولد اندکی از بین رفت و توضیح داد: "یک اجاق گاز خودخواه به نام گریزل در مورد جادوی ما شنیده است و می خواهد همه را برای خودش بگیرد! اگر او موفق شود ، باغ درخشش خود را از دست می دهد ، و ما خانه خود را از دست خواهیم داد."

مصمم برای کمک به دوستان جدیدش ، لیلا گفت: "ما می توانیم او را متوقف کنیم! بیایید با یک برنامه روبرو شویم!"

آنها با هم ، شجاع ترین حیوانات را از جنگل جمع کردند - یک جغد عاقل قدیمی ، خرگوش های تند و تیز و حتی یک گوزن دوستانه. آنها ترسیم کردند که برای یک پیک نیک خاص ، گریزل را به باغ دعوت کنند ، اگر قول می داد جادو را به اشتراک بگذارد ، به او قول های خوشمزه ای می داد.

وقتی گریزل وارد شد ، او از مناظر مسحور کننده و بوی خوشمزه پای زغال اخته وسوسه شد. لیلا با لبخندی گرم از او استقبال کرد. "خوش آمدید ، گریزر! آیا دوست دارید یک پیک نیک با ما به اشتراک بگذارید؟"

اجنه ، که از مهربانی آنها شگفت زده شد ، تردید کرد. لیلا مهربان بود و او توضیح داد که به اشتراک گذاشتن جادو باعث می شود آن را حتی قدرتمندتر کند!

به آرامی ، گریزل شروع به درک کرد. شادی خنده و دوستی هوا را پر کرد و او حتی برخی از شوخی های خنده دار اجنه را با این گروه به اشتراک گذاشت. با پایان پیک نیک ، گریزل فهمید که چقدر احساس می کند که گنجانده شده است. با یک خنده دلچسب ، او قول داد از باغ محافظت کند و جادوی خود را با همه به اشتراک بگذارد.

از آن روز به بعد ، لیلا و دوستان پری ، به همراه گریزر ، باغ درخشان را با هم پرورش دادند. لیلا یاد گرفت که مهربانی و به اشتراک گذاری نه تنها باعث ایجاد شادی می شود بلکه قوی ترین دوستی ها را نیز بافته می کند. و در قلب Thistledown ، باغ مسحور همچنان به شکوفه ، رنگارنگ و روشن ادامه داد و به همه جادویی که می توانند هنگام پیوستن به دست و به اشتراک بگذارند ، یادآوری می کند.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی