لیلا و جنگل های زمزمه

به لیلا بپیوندید زیرا او در یک ماجراجویی جادویی در جنگل های زمزمه ، جایی که او در مورد شگفتی های طبیعت و اهمیت دوستی می آموزد ، به یک ماجراجویی جادویی بپردازد. در طول سفر خود ، او می فهمد که هر موجودی داستانی و درسی برای تدریس دارد!

👶 6 - 8 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/09/03
داستان لیلا و جنگل های زمزمه

📖 متن داستان

روزگاری ، در یک روستای کوچک که توسط کوههای بلند و تپه های نورد احاطه شده بود ، در آنجا دختری کنجکاو به نام لیلا زندگی می کرد. لیلا بیش از هر چیز طبیعت را دوست داشت. هر روز بعد از مدرسه ، او جنگل های پشت خانه خود را کاوش می کرد و به پرندگان می خواند و سنجاب ها را از درخت به درخت دیگر می خواند.

یک بعد از ظهر آفتابی ، در حالی که لیلا از آنچه که قبلاً رفته بود ، عمیق تر در جنگل سرگردان بود ، او روی یک بروک درخشان گیر افتاد. آب روی سنگهای صاف رقصید و در آفتاب می درخشید. در حالی که او زانو زد تا نگاه دقیق تری داشته باشد ، او یک زمزمه نرم شنید ، "به ما کمک کن ، دختر مهربان!"

مبهوت اما فریبنده ، لیلا به اطراف نگاه کرد تا ببیند صدا از کجا می آید. با کمال تعجب ، او گروهی از پری های کوچک و رنگارنگ را که دقیقاً بالای آب می چرخید ، دید! یک پری ، با بال هایی که مانند رنگین کمان می درخشد ، خود را میرا معرفی کرد. "ما نگهبانان این بروک هستیم! اما افسوس ، خانه ما دچار مشکل شده است. درختان در این نزدیکی بیمار می شوند و ما بدون جادوی آنها نمی توانیم از بروک محافظت کنیم!"

لیلا ، دختر شجاع او بود ، می خواست کمک کند. "چه کاری می توانم انجام دهم؟" او پرسید. میرا توضیح داد که درختان نیاز به پرورش و مهربانی دارند و اگر لیلا بتواند راهی برای کمک به آنها پیدا کند ، بروک و تمام موجودات آن دوباره ایمن خواهند بود.

لیلا که از این چالش هیجان زده بود ، برخی از منابع را جمع آوری کرد: یک قوطی آبیاری کوچک ، برخی از دانه ها و قلب دوست داشتنی او. هر روز پس از آن ، او از درختان بیمار بازدید می کرد ، آهنگ های شاد را می خواند و خاک را در اطراف ریشه های آنها آب می کرد. او حتی دوستان خود را از روستا دعوت کرد تا به او بپیوندند ، و آنها با هم کار را به یک بازی سرگرم کننده تبدیل کردند!

با گذشت روزها ، درختان شروع به فروپاشی کردند! برگهای آنها سبزتر و پر جنب و جوش تر شد. پرندگان به آواز خواندن بازگشتند و سنجاب ها روی شاخه ها رقصیدند. لیلا هنگامی که دوباره درختان یک بار بیمار را که دوباره با زندگی در حال ترکیدن بودند ، احساس غرور کرد.

سرانجام ، یک بعد از ظهر ، میرا و دوستان پری او به لیلا بازگشتند. "شما یک کار فوق العاده انجام داده اید ، لیلا عزیز! به لطف شما ، درختان دوباره سالم هستند و بروک می تواند آزادانه جریان یابد!"

در قدردانی ، پری ها یک کلید نقره ای کوچک را به لیلا هدیه دادند. "این کلید دوستی است. هر وقت می خواهید از ما دیدن کنید ، فقط از این کلید در ورودی جنگل های زمزمه استفاده کنید ، و ما در آنجا خواهیم بود تا بازی کنیم!"

از آن روز به بعد ، لیلا نه تنها از دوستان پری خود بازدید کرد بلکه اهمیت مراقبت از طبیعت را با هر کس که ملاقات کرده بود نیز به اشتراک گذاشت. و در مورد جنگل های زمزمه ، برای همیشه به مکانی برای خنده و دوستی تبدیل شد ، همه به لطف یک دختر شجاع با قلب بزرگ.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی