ماجراجویی مسکونی جادویی

به لیلی ، دختری مهربان بپیوندید ، زیرا او یک مسواک جادویی را کشف می کند که نقاشی های رنگارنگ او را به زندگی می رساند. او با کمک دوستان جدید خود ، اهمیت اشتراک و مهربانی را در این افسانه دلربا می آموزد!

👶 3 - 5 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/09/03
داستان ماجراجویی مسکونی جادویی

📖 متن داستان

روزگاری ، در یک دهکده رنگارنگ که گلها با شکوفه شکوفا می شوند و پرندگان ترانه های شیرین می خواندند ، در آنجا یک دختر کوچک به نام لیلی زندگی می کردند. او عاشق نقاشی بود و از برس مورد علاقه خود برای چلپ چلوپ رنگ روی کاغذ استفاده کرد. یک روز آفتابی ، در حالی که در حال کاوش در یک اتاق زیر شیروانی قدیمی بود ، او به یک برس برس که مانند رنگین کمان می درخشید ، گیر افتاد!

با کمال تعجب ، لیلی مسواک جادویی را گرفت و به بیرون سوار شد. او شروع به نقاشی یک پروانه زیبا روی زمین کرد. با تعجب او ، پروانه از کاغذ و به آسمان بیرون زد! لیلی دستان خود را در شادی بست. این یک برس معمولی نبود - این یک مسواک جادویی بود!

لیلی با هیجان از هدیه ویژه خود ، تصمیم به نقاشی چیزهای بیشتری گرفت. او با هر سکته مغزی ، گلهایی را که رقصید ، پرندگانی که آهنگ های شاد را خواندند ، و حتی یک توله سگ بازیگوش که دم خود را می پیچید ، نقاشی می کرد. این روستا پر از خنده و شادی بود که خلاقیت های او زنده شد.

اما یک روز ، لیلی متوجه پسری کوچک به نام تیمی شد که به تنهایی در گوشه زمین بازی نشسته بود. چهره او غمگین بود ، و به نظر می رسید او به تمام سرگرمی هایی که همه داشتند نگاه می کند. لیلی به یاد جادوی مسواک خود و ایده ای داشت.

او به تیمی نزدیک شد و پرسید ، "آیا دوست دارید به ماجراجویی من بپیوندید؟" چشمان تیمی روشن شد ، و او با هیجان تکان خورد. با هم ، آنها یک درخت بزرگ و رنگارنگ را که در زمین بازی رشد می کرد ، نقاشی کردند. این درخت خاص بود ؛ نوسانات ، اسلایدها و حتی اسلایدی داشت که مانند ستاره ها می درخشید!

در حالی که بچه های این روستا درخت جادویی را دیدند ، آنها با عجله ، تشویق و آماده بازی کردند. لیلی و تیمی از همه دعوت کردند تا در این تفریح ​​به اشتراک بگذارند و به زودی زمین بازی پر از خنده و دوستی شد.

از آن روز به بعد ، لیلی فهمید که وقتی آن را با دیگران به اشتراک می گذارید ، جادو حتی خاص تر است. او با مسواک خود ، جامعه ای شاد ایجاد کرد که در آن همه می توانستند از دنیای رنگارنگ او لذت ببرند.

و به همین ترتیب ، این روستا درخشان تر از همیشه ، پر از عشق و دوستی بود. هر شب ، بچه ها برای به اشتراک گذاشتن داستانهایی در زیر درخت جادویی جمع می شدند و به یکدیگر یادآوری می کردند که مهربانی و اشتراک گذاری بزرگترین گنجینه های همه هستند.

و همه آنها همیشه با خوشحالی زندگی می کردند ، احاطه شده توسط رنگ ها ، دوستان و خنده ها!

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی