باغ مسحور Giggles

در یک باغ جادویی که در پشت ابرها پنهان شده است ، جوان الا راز را کشف می کند که می تواند شادی را به دهکده خود برساند. او با کمک دوستان جدید خود ، اهمیت مهربانی ، کار تیمی و قدرت خنده را می آموزد.

👶 9 - 12 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/09/03
داستان باغ مسحور Giggles

📖 متن داستان

روزگاری ، در دهکده ای زیبا که بین تپه های نورد و جریانهای لرزان واقع شده بود ، یک دختر کنجکاو به نام الا زندگی می کرد. الا عاشق کاوش بود ، به خصوص در روزهای گرم که خورشید آسمان را رنگ طلایی می کرد. یک روز ، در حالی که در نزدیکی لبه یک ضخیم سرگردان بود ، او به یک مسیر طلایی درخشان که خیلی فراتر از جنگل های آشنا بود ، گیر افتاد. جذاب و پر از هیجان ، الا مسیر را دنبال کرد.

در حالی که او راه می رفت ، هوا شیرین تر شد و صدای خنده گوش هایش را لرزاند. ناگهان ، او خود را در مقابل یک باغ باشکوه ایستاده بود ، که در هر رنگی قابل تصور است. گلها در نسیم ملایم رقصیدند و پروانه ها با خوشحالی به دور او پیچیدند. اما آنچه توجه او را به خود جلب کرد ، مردمی کوچک بود - پری های کوچک با بال های درخشان که به اطراف می رفتند ، در هر کجا که می رفتند ، جیغ ها و شادی ها را پخش می کردند.

"به باغ مسحور Giggles خوش آمدید!" یک پری به نام Sparkle را به آرامی روی شانه الا فرود آورد. "ما منتظر کسی بوده ایم که می داند چگونه مهربانی را به قلب اطراف خود تحریک کند."

چشمان الا با تعجب گسترده شد. "من نمی دانستم باغ ها می توانند جادویی باشند! چگونه می توانم به شما کمک کنم؟"

اسپارک پاسخ داد ، "راز شادی ما فقط در خنده یافت نمی شود بلکه در به اشتراک گذاشتن آن نیز یافت می شود. اما ما می ترسیم که کلاهبرداری های ما محو شود زیرا روستاییان فراتر از ابرها فراموش کرده اند که چگونه شادی را پیدا کنند. آیا به ما کمک می کنید تا آنها را یادآوری کنیم؟"

با عزم در قلب خود ، الا موافقت کرد. او با استفاده از دانش خود در مورد روستا ، دوستان خود را جمع کرد - Tommy ، یک داستان نویس خردمند. لیلی ، یک هنرمند بازیگوش ؛ و مکس ، یک ماجراجو شجاع. با هم ، آنها به باغ مسحور بازگشتند ، جایی که قوم های کوچک به آنها آموختند که چگونه یک معجون مخصوص کلاهبرداری ساخته شده از خنده گلها و لبخندهای آفتاب ایجاد کنند.

الا و پر از جادوگران ، الا و دوستانش تصمیم گرفتند این معجون را با روستائیان به اشتراک بگذارند. آنها از خانه به خانه دیگر سفر می کردند ، داستانهایی را به اشتراک می گذاشتند ، نقاشی های دیواری رنگارنگ را نقاشی می کردند و در بازی های بازیگوش شرکت می کردند.

روستائیان به آرامی دوباره شروع به خندیدن کردند ، قلب آنها روشن می شود که شادی در چشمانشان چشمک می زد. آنها فهمیدند که چقدر مهم بود که با یکدیگر مهربان باشیم ، به یکدیگر کمک کنیم و در لحظه های مشترک شادی پیدا کنیم.

با گذشت شب ، روستاییان زیر ستاره های چشمک زن جمع شدند و پر از گرما و خنده بودند. با جادوی معجون ، آنها به آرامی زیر آسمان دلربا لرزیدند ، و به زودی ، همه آنها در حالی که آوازهای همبستگی را می خواندند ، حیرت می کردند.

الا از دوستان پری خود خداحافظی کرد و قول داد که درس خود را در قلب او حمل کند. او می دانست که جادوی مهربانی و کار تیمی اکنون در روستای خود درخشان است. و از آن روز به بعد ، الا به همه آموخت که چگونه در کوچکترین لحظه ها شادی پیدا کنند و زنجیره ای از خنده ها را ایجاد کنند که نسل ها را تکرار کند.

و به همین ترتیب ، در دهکده خود ، گنگ ها فقط در باغ تکرار نمی شدند. آنها در خیابان ها رقصیدند و هر روز جشن خوشبختی ، مهربانی و عشق را رقم زدند.

الا برای همیشه ماجراجویی خود را گرامی داشت ، با دانستن اینکه عمل ساده به اشتراک گذاری شادی می تواند در واقع جهان را تغییر دهد ، یک بار در یک زمان.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی