روزگاری ، در یک شهر کوچک دنج به نام استارویل ، دختری کنجکاو به نام لونا زندگی می کرد. لونا عاشق خیره شدن به آسمان شب بود ، به خصوص هنگامی که ستاره ها مانند الماس چشمک می زدند. هر شب ، او با دوست ربات قابل اعتماد خود ، لئو ، که چشمان آبی روشن داشت که دقیقاً مانند ستاره ها می درخشید ، در حیاط خلوت خود می نشست.
یک شب ، همانطور که لونا خیره شد ، متوجه چیز عجیبی شد. "لئو! ببین امشب ستاره های چشمک زن کمتری وجود دارد!" او فریاد زد و به آسمان اشاره کرد. لئو سر فلزی براق خود را تنظیم کرد و به زندگی می چرخید. "Bleep Bloop! شما درست است ، لونا. ما باید تحقیق کنیم!"
لونا با یک درخشش مصمم در چشم خود ، اظهار داشت: "بیایید به یک تلاش ستاره ای برویم!" او نقشه ستاره مورد علاقه خود را گرفت و آنها به سفینه فضایی جالب لئو ، The Star Chaser رفتند. این رنگ بنفش روشن و دارای بال های نقره ای براق بود. "آماده راه اندازی شوید!" فریاد لئو ، هنگامی که آنها به آسمان پرستاره بزرگنمایی کردند.
در حالی که از طریق کیهان سفر می کردند ، لونا و لئو سیارات رنگارنگ و دنباله دارها را می گذرانند. "اوه ، با حلقه ها به آن سیاره نگاه کن!" لونا با هیجان اشاره کرد. "این کیوان است!" در پاسخ لئو ، در حال چرخش کشتی برای نگاه دقیق تر است. اما دقیقاً همانطور که آنها حلقه های زیبا را تحسین می کردند ، صدای نرم و غم انگیز شنیدند.
"کمک کنید! کسی ستاره های من را گرفت!" این موجودی ملایم با چشمان بزرگ و چشمک بود که در این نزدیکی شناور بودند. "من سلستیا ، سرپرست ستاره هستم. من همه ستاره های جهان را جمع آوری و مراقبت می کنم ، اما اکنون آنها از بین رفته اند!"
لونا احساس دلسوزی کرد. "ما به شما کمک خواهیم کرد ، سلستیا!" او قول داد. "اما چگونه می توانیم آنها را پیدا کنیم؟"
"Bleep Bloop! بیایید از سیارات سرنخ بخواهیم!" گفت لئو
اول ، آنها از مشتری ، بزرگترین سیاره بازدید کردند. در ابتدا ، به نظر می رسید ارعاب کننده است ، اما لونا با خوشحالی تکان می خورد. "ببخشید ، مشتری! آیا ستاره های گمشده ای دیده اید؟"
مشتری گفت: "بله! من بعضی از ستاره ها را دیدم که به سمت سیاه چاله خائنانه در حال پرواز هستند! آنها توسط شهاب سنگ بدبخت تعقیب می شدند!"
لونا اخم کرد. "اوه نه! ما باید عجله کنیم!"
بعد ، آنها به مریخ زوم کردند. در آنجا ، آنها با یک مریخ کوچک گونه به نام مارگو آشنا شدند. "من شهاب سنگ بدبختی را دیدم!" مارگو فریاد زد و بر روی صخره قرمز گزاف گویی کرد. "او گفت که می خواهد یک مجموعه ستاره برای خودش بسازد. اما او نمی فهمد که ستاره ها باید برای همه درخشان باشند!"
لئو افزود: "با تشکر ، مارگو! ما باید به هم تیم بپردازیم و به شهاب سنگ اهمیت اشتراک گذاری را نشان دهیم!"
با یک استراتژی جدید ، لونا ، لئو و مارگو کشتی خود را به سمت سیاه چاله غم و اندوه پرواز کردند ، جایی که آنها شهاب سنگ بدبختی را پیدا کردند و تعداد انگشت شماری از ستاره های درخشان را به هم زدند.
"سلام آنجا ، شهاب!" لونا تماس گرفت و بازوهایش را تکان داد. "ما می خواهیم صحبت کنیم! چرا شما ستاره ها را می گیرید؟"
شهاب سنگ اخم کرد و با لحنی ناخوشایند پاسخ داد: "من فقط برخی از دوستان را می خواستم! ستاره ها خیلی زیبا هستند! فکر کردم اگر آنها را جمع کنم ، خوشحال می شوم!"
لونا زانو زد و گفت: "شهاب سنگ ، شما لازم نیست ستاره ها را برای دوست داشتن دوست داشته باشید. آنها می درخشند تا شادی را گسترش دهند ، و اگر آنها را به اشتراک بگذارید ، می توانید در همه جا ، حتی در سراسر جهان دوستانی داشته باشید!"
"Bleep Bloop! بله! ستاره ها وقتی با دیگران به اشتراک گذاشته می شوند ، درخشان می شوند!" لئو اضافه شد.
پس از گوش دادن به تفکر ، شهاب سنگ بد آهی کشید. "درست است. من متاسفم!" او دست خود را باز کرد و اجازه داد ستاره ها دوباره به آسمان شناور شوند.
ناگهان ، ستاره ها شروع به درخشش حتی روشن تر کردند! هر ستاره از اینکه مجدداً آزاد شد ، سپاسگزار بود و لونا و دوستانش را با دلهره چشمک زن به دوش می کشید. "متشکرم ، لونا! متشکرم ، لئو! متشکرم ، شهاب!" آنها چمن زدند.
با یک لبخند بزرگ ، شهاب سنگی قول داد ، "من دوستان جدیدی خواهم ساخت! من دوباره ستاره نمی گیرم! متشکرم که اهمیت اشتراک گذاری را به من آموختید!"
با هم ، همه آنها در میان ستارگان می خندیدند و رقصیدند و به دنیای جدید می پرداختند و دوستی خود را جشن می گرفتند.
وقتی لونا و لئو به استارویل بازگشتند ، آسمان شب تابناک تر از همیشه بود. ستاره ها مانند گذشته هرگز چشمک می زدند و لونا لبخند زد و دانست که آنها تغییری ایجاد کرده اند.
در حیاط خلوت خود ، او به لئو زمزمه کرد ، "هر ستاره سزاوار درخشش است ، درست مثل هر دوست شایسته عشق و خوشبختی است."
در حالی که آنها برای شب مستقر شدند ، چشمان لئو به چشم می خورد و منعکس کننده آسمان Starlit در بالا بود. "Bleep Bloop! آماده ماجراجویی بعدی ما؟"
و لونا سر تکان داد ، پر از هیجان. "کاملاً ، لئو! جهان منتظر ماست!"
و با این کار ، لونا و لئو به رویای کهکشان ها دور و گسترده می روند ، جایی که هر ستاره هنوز درخشش درخشش دارد و رویاهای خود را در نور درخشان حمام می کند.