ماجرای روز اول مدرسه سارا و دوستی های تازه

سارا در روز اول مدرسه کمی خجالت می کشد اما با کمک معلم مهربان و همکلاسی هایش یاد می گیرد که مدرسه جای دوستی، بازی و یادگیری شیرین است.

👶 7 - 10 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/09/09
داستان ماجرای روز اول مدرسه سارا و دوستی های تازه

📖 متن داستان

سارا شب قبل از روز اول مدرسه آن قدر هیجان زده بود که تا نیمه های شب خوابش نبرد. او بارها کیفش را باز کرد تا مطمئن شود دفترهای نو و مداد رنگی هایش سر جایش هستند. صبح زود، وقتی خورشید تازه طلوع کرده بود، مادرش دست او را گرفت و با هم به سمت مدرسه رفتند.

وقتی سارا به حیاط مدرسه رسید، بچه های زیادی را دید که هرکدام با نگرانی یا شادی در گوشه ای ایستاده بودند. دلش کمی لرزید و فکر کرد: «آیا من هم می توانم دوستی پیدا کنم؟» درست همان موقع، دختری به نام نازنین با لبخندی شیرین جلو آمد و گفت: «سلام! می خواهی با هم دوست شویم؟» چشم های سارا برق زد و جواب داد: «بله!»

در کلاس، معلمی مهربان به نام خانم احمدی با صدایی آرام گفت: «امروز روز بزرگی است، چون شما قدم در دنیای یادگیری گذاشته اید. اینجا جایی است که می توانید بخوانید، بنویسید، نقاشی بکشید و رویایتان را دنبال کنید.» سارا با دقت گوش می داد و حس می کرد قلبش پر از شادی است.

بعد از مدرسه، او و نازنین با هم به خانه برگشتند و تصمیم گرفتند تکالیفشان را کنار هم انجام دهند. وقتی سارا دفتر مشقش را باز کرد و اولین واژه ها را نوشت، حس کرد وارد دنیای تازه ای شده است. دیگر مدرسه برایش ترسناک نبود، بلکه پر از لذت و دوستی های شیرین بود.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی