شب های جنگل همیشه پر از صداهای مختلف بود: صدای جیرجیرک ها، وزش باد میان شاخه ها و آواز پرندگان شبگرد. در میان همه این صداها، جغدی دانا به نام «آرمین» زندگی می کرد. آرمین شب ها روی شاخه بلندترین درخت می نشست و ستاره ها را تماشا می کرد.
یک شب، آرمین تصمیم گرفت همه حیوانات جنگل را جمع کند تا درباره راز ستاره ها به آن ها بگوید. روباه، خرگوش، گوزن و حتی خارپشت کوچک همگی به دور او جمع شدند. آرمین گفت: «ستاره ها به ما یاد می دهند که حتی در تاریکی هم می توانیم نور باشیم و دیگران را راهنمایی کنیم.»
حیوانات با دقت گوش دادند و هرکدام فکر کردند که چطور می توانند در جنگل برای دیگران مثل یک ستاره باشند. خرگوش گفت: «من می توانم مسیرهای امن را نشان دهم.» روباه گفت: «من می توانم از دوستانم در برابر خطرها محافظت کنم.» و گوزن اضافه کرد: «من می توانم با شاخ هایم شاخه های خشک را کنار بزنم تا راه برای دیگران باز شود.»
آن شب، همه حیوانات فهمیدند که هرکدام می توانند مانند ستاره ای در دل جنگل بدرخشند. از آن پس، جنگل پر از همکاری و دوستی شد و هیچ کس در تاریکی احساس ترس نمی کرد.
این داستان کودکان را به اهمیت کمک به دیگران و ایجاد نور و امید در زندگی دوستانشان آشنا می کند.