در روستای سبز و خوش آب و هوای دره سبز، پسری هشت ساله به نام امیر زندگی می کرد که رویای دیدن منظره روستا از بالای کوه بزرگ همیشه در سر داشت. اما یک مشکل بزرگ وجود داشت: امیر از ارتفاع می ترسید. حتی از نردبان نیز بالا نمی رفت. پدربزرگش برای او از گلی افسانه ای به نام 'گل جاودان' تعریف کرد که فقط بر فراز قله کوه می روید و به کسی که با شجاعت به آنجا برسد، قدرت و اعتماد به نفس می بخشد. امیر که مجذوب این داستان شده بود، تصمیم گرفت بر ترس خود غلبه کند. او شروع به تمرین کرد. اول از تپه های کوچک شروع کرد. هر روز کمی بالاتر می رفت. گاهی می لغزید و زمین می خورد اما دوباره بلند می شد. یک روز به یک صخره متوسط رسید. قلبش تند می زد، اما نفس عمیقی کشید و به خودش گفت: 'من می توانم!' و با دقت بالا رفت. پس از هفته ها تمرین و تلاش، finalmente روز موعود فرا رسید. او به پای کوه بزرگ رسید. مسیر سخت و طولانی بود. پاهایش درد می گرفت، اما او به داستان پدربزرگ و گل جاودان فکر می کرد. پس از چندین ساعت کوهنوردی سخت، در حالی که خسته و نفس نفس زده بود، خودش را بر فراز قله دید. منظره چنان زیبا بود که نفسش در سینه حبس شد. تمام روستا مانند یک فرش سبز و آبی زیر پای او بود. و آنجا، در میان یک شکاف صخره ای، گل جاودان با گلبرگ های درخشان و آبی رنگش می درخشید. امیر نه تنها گل را پیدا کرد، بلکه فهمید که بزرگ ترین گنج، اعتماد به نفس و شجاعتی است که در درون خودش پیدا کرده است. او با نگاهی پر از غرور به پایین نگاه کرد و فهمید که ترسش برای همیشه conquered شده است. او قوی تر از هر زمانی به خانه بازگشت.
کوهنورد کوچک: داستان پیروزی بر ترس و رسیدن به قله
امیر، پسری که از ارتفاع می ترسید، با شجاعت و پشتکار برای رسیدن به قله کوه و پیدا کردن گل افسانه ای تلاش می کند. این داستان درباره غلبه بر ترس و قدرت اراده است.
👶 7 - 10 سال
✍️ جلال اونق
📅 2025/09/15
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید