راز نقاش کوچولو: داستان تمرین و خلق یک شاهکار

سارا نه ساله، همیشه یک جعبه مداد رنگی و دفتر نقاشی به همراه داشت. او عاشق دنیای رنگ ها بود و رویای یک نقاش بزرگ شدن را در سر می پروراند. اما دستانش با ذهن هنرمندش همکاری نمی کردند. نقاشی هایش همیشه کمی کج و کوله و بیرنگ به نظر می رسیدند. بچه های دیگر گاهی به نقاشی هایش می خندیدند و این سارا را ناراحت می کرد. اما مادرش همیشه به او می گفت: 'هر هنرمندی با یک خط ساده شروع کرده، عزیزم. مهم تلاش توست.' یک روز، پوستر مسابقه نقاشی مدرسه با موضوع 'جهان آرزوهای تو' روی تابلوی اعلانات نصب شد. سارا با هیجان و کمی ترس تصمیم گرفت شرکت کند. به جای ناامیدی، یک برنامه ریزی کرد. هر روز بعد از مدرسه، حداقل یک ساعت تمرین نقاشی می کرد. اول اشکال ساده را کشید. بعد سعی کرد منظره بکشد. گاهی آنقدر نقاشی اش خراب می شد که دلش می خواست همه چیز را رها کند، اما دوباره یاد حرف مادرش می افتاد و ادامه می داد.他甚至 از tutorials روی تبلت استفاده کرد. کم کم، خطوطش صاف تر و رنگ آمیزی هایش تمیزتر شد. دو هفته قبل از مسابقه، ایده ای به ذهنش رسید: او می خواست دنیایی را بکشد که در آن همه بچه ها با هم دوست هستند و روی یک اسب بالدار در آسمان پرواز می کنند. او روزهای آخر را با عشق و دقت روی جزئیات کار کرد. روز تحویل اثر، دستانش میلرزید. وقتی نقاشی بزرگ و رنگارنگش را روی میز مسابقه گذاشت، همه حیرت زده شدند. یک هفته بعد، در مراسم اعلام نتایج، ناظم مدر نام سارا را به عنوان برنده اول مسابقه اعلام کرد. سارا از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. او نه تنها یک جایزه گرفت، بلکه تحسین همه را برانگیخت و مهم تر از همه، یاد گرفت که با perseverance و ایمان به خودش، می تواند هر مانعی را پشت سر بگذارد.