پاراگراف اول:
آرش، سارا و نیوشا به مسابقهٔ مدرسه ای در موزه ی شهر رم دعوت شدند. در گوشه ای از موزه، دیواری عظیم از سنگ نگاره ها با تصاویر امپراتورهای مختلف قرار داشت که هیچ توضیحی پای آن نبود.
پاراگراف دوم:
اولین سرنخ روی سنگ نقش اول نوشته بود: «نگاه کن به چشمان امپراتور؛ رد پای زمان در آن پیداست.» سه دوست با ذره بین به چشم های حک شده نگاه کردند و متوجه نقطه های ریز بیرونی شدند. ان را روی تخته ای رسم کردند و عدد «453» پدیدار شد که به نوشته ای در کنار سردیس اشاره می کرد.
پاراگراف سوم:
در آن نوشته آمده بود: «به تالار آینه ها برو، جایی که حقیقت و تصویر همگرا می شوند.» آن ها به سالن آینه های منحنی موزه رفتند و دیدند تصویر حک شده در سنگ نگاره در آینه به شکل کمی تغییر یافته است. معمای سوم این جا ظاهر شد: «سایه ی حرف اول، راهنمایت می شود.» حرف اول امپراتور «آگوستوس» بود؛ یعنی حرف «آ». نور پروژکتور تابیده شد و پنجره ای پنهان در سقف تالار بازشد.
پاراگراف چهارم:
در اتاق مخفی، صندوقچه ای فلزی با قفل های پیچیده قرار داشت. معمای نهایی روی قفل حک شده بود: «هنر، علم، باور؛ این سه کلیدند.» سارا نقاشی های کوچک آثار باستانی را ترسیم کرد، آرش فرمول های معماری رومی را نوشت و نیوشا شعر کوتاهی درباره ی فرهنگ رم سرود. قفل باز شد و داخل صندوق گنجی از کتاب های دست نویس تاریخی و مدال های امپراتوری مشاهده شد. آن ها فهمیدند ارزشمندترین گنج، دانشی است که نسل ها برای ما به یادگار گذاشته اند. با شور و شوق زیاد، کتاب ها را به موزه اهدا کردند تا دیگران هم از تاریخ عبرت بگیرند.