علی پسری هشت ساله بود که همیشه صبح ها وقتی بیدار می شد، سفره صبحانه آماده بود، لباس هایش اتو شده بودند و کیف مدرسه اش مرتب کنار در بود. او تا مدتی فکر می کرد همه چیز به خودی خود درست می شود. اما یک روز صبح زود از خواب بیدار شد و دید مادرش در آشپزخانه با چشم های خواب آلود مشغول آماده کردن صبحانه است. کمی بعد هم پدرش را دید که با خستگی لباس هایش را می پوشید تا سر کار برود.
علی تازه فهمید که پشت تمام راحتی هایش، زحمات زیادی پنهان است. او دید مادرش تا دیروقت لباس ها را شسته و پدرش با وجود خستگی همیشه با لبخند به خانه برمی گردد. از آن روز به بعد، علی تصمیم گرفت قدرشناس باشد. او هر روز به مادرش در جمع کردن سفره کمک می کرد و به پدرش قول داد در درس هایش تلاش کند تا نتیجه زحمات او بیهوده نباشد.
کم کم علی یاد گرفت که حتی با گفتن یک «ممنونم» می تواند خستگی پدر و مادرش را کمتر کند. او دیگر هیچ وقت فراموش نکرد که شادی و آرامشش نتیجه تلاش بی وقفه پدر و مادرش است و همیشه سپاسگزار آنها باقی ماند.