علی پسری آرام و مهربان بود که همیشه سعی می کرد به دوستانش کمک کند. اما در کلاس او پسری به نام رضا بود که دوست داشت به زور از بچه ها خوراکی یا وسایلشان را بگیرد. یک روز رضا از علی خواست دفتر مشق تازه اش را به او بدهد. علی در دلش ترسید، اما به یاد نصیحت مادرش افتاد که گفته بود: «اگر کسی از تو چیزی خواست که درست نبود، شجاع باش و محکم بگو نه.» علی با صدای قاطع گفت: «نه رضا، این دفتر مال من است و برای درس هایم لازم دارم.» رضا که انتظار چنین پاسخی را نداشت، لحظه ای ساکت شد. علی ادامه داد: «اگر چیزی می خواهی، می توانی از معلم یا پدر و مادرت بخواهی، نه اینکه از دیگران زور بگیری.» چند نفر از همکلاسی ها هم از علی حمایت کردند. از آن روز به بعد رضا فهمید که دیگر نمی تواند با زورگویی همه چیز را به دست بیاورد، و علی یاد گرفت که نه گفتن نشانه شجاعت است، نه بی ادبی.
کودکی که یاد گرفت نه بگوید
علی پسر باهوشی بود که یاد گرفت در برابر درخواست های نادرست همکلاسی زورگویش مقاومت کند و با گفتن نه از خودش دفاع نماید.
👶 7 - 10 سال
✍️ جلال اونق
📅 2025/09/16
📖 متن داستان
📱 اپلیکیشن اندروید
📱
🚀 به زودی!
امکان گوش دادن به داستانها در اپلیکیشن اندروید
🎵
گوش دادن آفلاین
📚
کتابخانه شخصی
⭐
ذخیره علاقهمندیها
🔔
اطلاعرسانی جدید